معنی گاوداری - فرهنگ فارسی عمید
معنی گاوداری
- گاوداری
- شغل و عمل گاودار، جایی که در آن گاو نگهداری می کنند
تصویر گاوداری
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با گاوداری
گاوداری
- گاوداری
- شغل گاو داشتن، نگاه داشتن و مراقبت کردن و فربه کردن گاو
لغت نامه دهخدا
گاودارو
- گاودارو
- گاویزَن، ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اَندَرزا، جاویزَن، گاوسَنگ، گاوزَهرَه، گاوزَهرَج
فرهنگ فارسی عمید
گاویاری
- گاویاری
- گاوبانی چوپانی گاو: جنود ظفر نمود الله وردی خان و غلامان را از قضای ربانی صبحی بر سمت آن قلعه عبور افتاده و از شخصی که گاویاری مینموده خبر گرفتند
فرهنگ لغت هوشیار
گاوباری
- گاوباری
- صحرای گاوباری صحرایی در ناحیت موغان که محمودآباد در آن واقع بود، (نزهه القلوب مقالۀ ثالثه ص 91)
لغت نامه دهخدا