دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج، در 52 هزارگزی شمال خاور کامیاران و 5 هزارگزی شمال باختر امیرآباد. کوهستانی، سردسیر، دارای 93 تن سکنه، کردی، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و لبنیات، شغل مردم زراعت و گله داری، راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج، در 52 هزارگزی شمال خاور کامیاران و 5 هزارگزی شمال باختر امیرآباد. کوهستانی، سردسیر، دارای 93 تن سکنه، کردی، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و لبنیات، شغل مردم زراعت و گله داری، راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
جاویده و بدندان نرم شده. (آنندراج) (انجمن آراء) (نظام). آنچه بدندان خرد شده باشد. مضاغه، آنچه خائیده خورده شود. خضامه. (منتهی الارب) : خائیدۀ دهان جهانم چو نیشکر ای کاش نیشکر نیمی من کبستمی. خاقانی. اول از عودم خائیدۀ دندان کسان آخر از سوختۀ عالم دندان خایم. خاقانی. جان تراشیده بمنقار گل فکرت خائیده به دندان دل. نظامی. نشد در کار او مدهوش و حیران سر انگشت خائیده بدندان. عماد فقیه. ، بدندان رسیده. بکار افتاده: عایشه... گفت یا رسول اﷲ مسواکی خواهی، گفت خواهم و اندر جامه خانه عایشه مسواکی بود ناخائیده بگرفت و سخت بود بخائید تا نرم شد واو را بداد. او مسواک بدندان بکرد و بر دندان نیرو بکرد عایشه گفت نیرو سخت مکن که دندان افکار کنی. (ترجمه طبری بلعمی)
جاویده و بدندان نرم شده. (آنندراج) (انجمن آراء) (نظام). آنچه بدندان خرد شده باشد. مُضاغَه، آنچه خائیده خورده شود. خُضامه. (منتهی الارب) : خائیدۀ دهان جهانم چو نیشکر ای کاش نیشکر نیمی من کبستمی. خاقانی. اول از عودم خائیدۀ دندان کسان آخر از سوختۀ عالم دندان خایم. خاقانی. جان تراشیده بمنقار گل فکرت خائیده به دندان دل. نظامی. نشد در کار او مدهوش و حیران سر انگشت خائیده بدندان. عماد فقیه. ، بدندان رسیده. بکار افتاده: عایشه... گفت یا رسول اﷲ مسواکی خواهی، گفت خواهم و اندر جامه خانه عایشه مسواکی بود ناخائیده بگرفت و سخت بود بخائید تا نرم شد واو را بداد. او مسواک بدندان بکرد و بر دندان نیرو بکرد عایشه گفت نیرو سخت مکن که دندان افکار کنی. (ترجمه طبری بلعمی)