جدول جو
جدول جو

معنی تابیده

تابیده
پیچیده، تاب داده شده
در حال گداخته شدن
تصویری از تابیده
تصویر تابیده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تابیده

تابیده

تابیده
پیچیده. (آنندراج). تافته، درخشیده. تابان شده. نوری تابیده، کژشده. مورب شده: چشم او کمی تابیده است، گرم و سوزان شده: تنور تابیده است. گلخن تابیده است. رجوع بتافتن، تافته، تاب و تابیده شود
لغت نامه دهخدا

تنبیده

تنبیده
جنبیده لرزیده، بنایی که سقف و دیوار های آن فرو ریخته
تنبیده
فرهنگ لغت هوشیار