- کژه
- کجک، هر وسیلۀ فلزی یا چوبی سرکج، قلاب چنگک، میلۀ آهنی سرکج که پیلبانان برای راندن پیل در دست می گیرند
معنی کژه - جستجوی لغت در جدول جو
- کژه
- (با ظلمت شب شکل مه چون ناخن شیر سیه یا پیل را زرین کژه بر سر نگو نسار آمده)، (امیرخسرو)، قلاب عموما (مخصوصا قلاب قناره قصابان که بر آن گوشت آویزند) : (یکی کژه زده کان سپهر قصاب است که بهر سلخ ببالا کشیده اند چنین)، (امیر خسرو)، گوشت پاره ای که در ابتدا حلق محاذی بیخ زبان آویخته لهاه
- کژه ((کَ ژَ یا ژِ))
- قلاب عموماً (مخصوصاً قلاب قناره قصابان که بر آن گوشت آویزند)، گوشت پاره ای که در ابتدای حلق محاذی بیخ زبان آویخته، لهاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوی، گویال
اشتباه
ریسمانی که بنایان براستی آن دیوار سازند رزه پهنا، ریسمانی که دو سر آن را بر جایی بندند و بر آن جامه و لنگی و رختهای شسته اندازند تا خشک شود سازو، عبور صفهای سربازان از برابر فرمانده دفیله
گردنه گریوه کتل بش بند سر کوه، زمین پست و بلند. یا سر پژ گرفتن، (ظاهرا بصورت سخریه و استهزا) کار را بکمال رساندن باشد از خوب یا زشت مثل اینکه امروز گویند: (معرکه کردی)
پرخشم، خشمناک، خشم آلود
فضله، براز، غایط، سرگین
انگشتر بی نگین، مهره، کاچه
بچۀ چهارپا به ویژه الاغ یا اسب
پرده، سراپرده، روپوش، پشه بند
کله بستن: پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن،برای مثال درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی ۲ - ۱۵۶) ، می دمد صبح و کله بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب (حافظ - ۴۲)
کلۀ خضرا: کنایه از آسمان
کلۀ نیلوفری: کنایه از آسمان
کله بستن: پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن،
کلۀ خضرا: کنایه از آسمان
کلۀ نیلوفری: کنایه از آسمان
کچه، انگشتر بی نگین، مهره، کاچه
اصل، گوهر، حقیقت، پایان، نهایت چیزی
غوزه و غلاف پنبه، غلاف خشخاش، کوکنار
زبان کوچک، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است، ملاز، ملازه، لهات، کنج
چوبی که پشت در می انداختند تا باز نشود، کلون،برای مثال باز کردم در او شدم به کده / در کلیدان نبود سخت «کده» (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۹)
چوبی که پشت در می انداختند تا باز نشود، کلون،
مادۀ سفید یا زرد رنگی که از تکان دادن سریع شیر یا دوغ و به هم پیوستن ذرات چربی حاصل می شود
چرک و کثیفی به ویژه در دست و پا
چرک و کثیفی به ویژه در دست و پا
کجک، هر وسیلۀ فلزی یا چوبی سرکج، قلاب چنگک، میلۀ آهنی سرکج که پیلبانان برای راندن پیل در دست می گیرند
سایه بان بالای در، سقف یا پوشش بالای در خانه
خطی که با قلم دیگر بکشند، تنگ چهارپایان، گدا
نابینا شدن، کور شدن، کوری، در پزشکی شب کوری
شاخۀ درخت، چوبی که با آن سقف خانه را بپوشانند، پولکی که از طلا یا نقره برای نثار کردن بر سر عروس و داماد درست کنند
کراهت، ناپسند داشتن، ناخوش داشتن، ناراضی بودن، زشتی، در فقه اولی بودن ترک عملی در حالی که انجام آن هم منع نشده
هر جسم مستدیر، گوی مثلاً کرۀ زمین، در علم نجوم سیاره
تژ، سر از خاک درآوردن گیاه، تنده، تنزه، تز، تیج
کلاه، پوششی برای سر از جنس پارچه، پوست یا نمد، پوشش سر
سر انسان یا حیوان، سر، نوک، کنایه از عقل، ذهن، ضمیر، صفت،
کنایه از باهوش، با استعداد مثلاً عجب آدم کله ای بود!،
در علم زیست شناسی قسمتی از سبزی که به ساقه یا ریشه متصل است مثلاً کلۀ بادنجان،
واحد شمارش بعضی اشیا به ویژه اشیای خوراکی مثلاً دو کله سیر،
در علم زیست شناسی استخوان سر، جمجمه
کله پا شدن: به سر درآمدن، از پا درآمدن، سرنگون شدن
کنایه از باهوش، با استعداد مثلاً عجب آدم کله ای بود!،
در علم زیست شناسی قسمتی از سبزی که به ساقه یا ریشه متصل است مثلاً کلۀ بادنجان،
واحد شمارش بعضی اشیا به ویژه اشیای خوراکی مثلاً دو کله سیر،
در علم زیست شناسی استخوان سر، جمجمه
کله پا شدن: به سر درآمدن، از پا درآمدن، سرنگون شدن
جا، پسوند متصل به واژه به معنای محل مثلاً آتشکده، بتکده، دانشکده، ماتمکده، خانه، محل اقامت، برای مثال چو آمد کنون ناتوانی پدید / به دیگر کده رخت باید کشید (نظامی۶ - ۱۱۴۷)
برنج پختۀ بی روغن که آب آن را با آبکش نگرفته باشند، دم پخت، دم پختک
ظرفی چوبی که برای کارهای ساختمانی در آن خاک یا گل می ریزند
وجب، فاصلۀ میان انگشت بزرگ و انگشت کوچک دست در حالی که تمام انگشت ها باز باشد، اندازۀ دست، بدست، پنک، گدست، شبر
ساقه های خشک شده و کوبیدۀ گندم یا جو که معمولاً به مصرف خوراک دام می رسد، که
پسوند متصل به واژه به معنای کاهنده مثلاً جان کاه
پسوند متصل به واژه به معنای کاهنده مثلاً جان کاه
چرکین چرک آلود پلید: وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت برهاناد از او ایزد جبار مرا
نادرست نویسی غژه (نجس تازی) پلشت