جدول جو
جدول جو

معنی تژه

تژه
تژ، سر از خاک درآوردن گیاه، تنده، تنزه، تز، تیج
تصویری از تژه
تصویر تژه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تژه

تژه

تژه
شهری باستانی به یونان که در قسمت شرقی آرکادی قرار دارد و دارای معبد بزرگی است که از آثار باستانی یونان است. و رجوع به تژآتی و تژه آت و ایران باستان ج 1 ص 843، 844، 845، 846، 855، 860، و ج 2 ص 942 و ج 3 ص 2022 و 2023 شود
لغت نامه دهخدا

تژه

تژه
غنچۀ گل باشد. (فرهنگ جهانگیری). غنچۀ درخت و غنچۀ گل باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). بمعنی غنچۀ گل خصوصاً و غنچۀ هر درخت عموماً. (انجمن آرا) (آنندراج). غنچۀ گل چنانکه در فرهنگ گفته. (فرهنگ رشیدی). غنچۀ درخت. (شرفنامۀ منیری) ، دندانۀ کلید را نیز گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). دندان کلیددان ِ. (شرفنامۀ منیری). تزه:
دهقان بی ده است و شتربان بی شتر
پالان بی خر است و کلیدان بی تژه.
لبیبی.
و رجوع به تز و تزه و تژده در همین لغت نامه شود، و چوب بزرگی را هم گفته اند که اطراف چوبهای سقف خانه را بر آن نهند. (برهان). چوب بزرگی که آن را تیر گویند و اطراف چوبهای سقف خانه را بر آن نهند. (انجمن آرا) (آنندراج). چوب بزرگ و حمالی که از اطراف چوبها سقف خانه را بر آن نهند. (ناظم الاطباء). و فی السامی الجایزه، تژه یعنی شاه تیر. (فرهنگ رشیدی) ، و خسهای سر تیزی که بر سر دانه های گندم و جوی که در خوشه است می باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). خسهای سر تیز برنج و جو و گندم که در خوشه باشد، حشفه و سرنره، چوبی که بدان دوغ را می شورانند جهت گرفتن مسکه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

رژه

رژه
ریسمانی که بنایان براستی آن دیوار سازند رزه پهنا، ریسمانی که دو سر آن را بر جایی بندند و بر آن جامه و لنگی و رختهای شسته اندازند تا خشک شود سازو، عبور صفهای سربازان از برابر فرمانده دفیله
فرهنگ لغت هوشیار