جدول جو
جدول جو

معنی کژ - جستجوی لغت در جدول جو

کژ
کج، مقابل راست، اریب، به صورت نادرست
تصویری از کژ
تصویر کژ
فرهنگ فارسی عمید
کژ
بمعنی کج است که نقیض راست است، خمیده
تصویری از کژ
تصویر کژ
فرهنگ لغت هوشیار
کژ
((کَ))
نادرست، کج، ابریشم کم قیمت
تصویری از کژ
تصویر کژ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کژال
تصویر کژال
(دخترانه)
غزال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کژی
تصویر کژی
اشتباه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کژدیسه
تصویر کژدیسه
منحرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کژدیسگی
تصویر کژدیسگی
انحراف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کژدم
تصویر کژدم
عقرب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کژپسندی
تصویر کژپسندی
بی سلیقگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کژپسند
تصویر کژپسند
بی سلیقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کژپای
تصویر کژپای
اکفس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کژبینی
تصویر کژبینی
آستیگماتیسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کژور
تصویر کژور
ریشۀ تلخ گیاه زرنباد، برای مثال عسلش را به حنظل است نسب / شکرش را برادر است کژور (ناصرخسرو - ۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژدم فسا
تصویر کژدم فسا
آنکه کژدم را افسون کند، کسی که کژدم گزیده را با خواندن افسون معالجه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژمژ
تصویر کژمژ
خمیده و ناراست، کج وکوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژار
تصویر کژار
چینه دان مرغ، ژاغر، جاغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژبین
تصویر کژبین
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، دوبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژراه
تصویر کژراه
آنکه از راه راست منحرف شود، گمراه، کج راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژه
تصویر کژه
کجک، هر وسیلۀ فلزی یا چوبی سرکج، قلاب چنگک، میلۀ آهنی سرکج که پیلبانان برای راندن پیل در دست می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژک
تصویر کژک
کجک، هر وسیلۀ فلزی یا چوبی سرکج، قلاب چنگک، میلۀ آهنی سرکج که پیلبانان برای راندن پیل در دست می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژدمه
تصویر کژدمه
زخم و ورمی دردناک در ناحیۀ بیخ ناخن، عقربک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژدل
تصویر کژدل
کج طبیعت، کج دل، کج طبع، کج خاطر، کج سلیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژمژزبان
تصویر کژمژزبان
کسی که زبانش لکنت دارد و نمی تواند درست حرف بزند، کودکی که به تازگی سخن گفتن را یاد گرفته است، برای مثال طفل چهل روزۀ کژمژزبان / پیر چهل ساله بر او درس خوان (نظامی۱ - ۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژزخمه
تصویر کژزخمه
کسی که به درستی ساز را نمی نوازد، کنایه از بدکار، بدکرداربرای مثال بفرمود تا آن دو سرهنگ را / دو کژ زخمۀ خارج آهنگ را (نظامی ۵ - ۸۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژراهی
تصویر کژراهی
گمراهی، راه خود را گم کردن، کنایه از از راه راست منحرف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژین
تصویر کژین
کجین، جامه ای که در آن ابریشم خام به کار رفته باشد، برگستوان
فرهنگ فارسی عمید
کجی، اعواج، ناراستی اعم از پیچش یا میل و خمیدگی بسویی در اشیا ثابت یا نا ثابت بهنگام حرکت خواه به چپ یا براست و خواه به پیش و پس و خواه ببالا و یا به پائین
فرهنگ لغت هوشیار
(با ظلمت شب شکل مه چون ناخن شیر سیه یا پیل را زرین کژه بر سر نگو نسار آمده)، (امیرخسرو)، قلاب عموما (مخصوصا قلاب قناره قصابان که بر آن گوشت آویزند) : (یکی کژه زده کان سپهر قصاب است که بهر سلخ ببالا کشیده اند چنین)، (امیر خسرو)، گوشت پاره ای که در ابتدا حلق محاذی بیخ زبان آویخته لهاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کژوند
تصویر کژوند
پره کلیدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کژوژ
تصویر کژوژ
بادی که کج وزد باد مخالف نکباء (التفهیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کژور
تصویر کژور
هندی از ریشه چینی زرنباد از گیاهان زر نباد: (عسلش را بحنظل است نسب شکرش را برادر است کژور)، (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کژنهاد
تصویر کژنهاد
بد سرشت، کژ طبیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کژمژی
تصویر کژمژی
کجی نا درستی نا همواری: (لیک چندان زیب دارد کژمژی دندان او کان نیابی در هزاران کوکب گردون گذار)، (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کژمژ زبان
تصویر کژمژ زبان
کودکی که تازه بسخن آمده و زبانش روان نشده: (طفل چهل روزه کژمژ زبان پیر چهل ساله برش درس خوان)، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کژمژ
تصویر کژمژ
خمیده و ناراست
فرهنگ لغت هوشیار