جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کژبینی

کژبینی

کژبینی
که بینی کژ دارد. آنکه بینی وی کج باشد. (فرهنگ فارسی معین) : سرطان (دلالت کند بر)... کژبینی ناهموار دندان. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا

کژبینی

کژبینی
عمل و حالت کژبین. دوبینی. احولی. (فرهنگ فارسی معین). لوچی. کژچشمی. کج بینی، بدخواهی. نابکاری. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کژبین و احول شود
لغت نامه دهخدا

کژبین

کژبین
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، دُوبین، چَپ چِشم، چِشم گَشته، کَج چِشم، کَج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کِلیک، کَلاژ، کَلاژِه، کَلاج، اَحوَل
کژبین
فرهنگ فارسی عمید

کژبین

کژبین
کژبیننده. کژچشم. (آنندراج). لوچ چشم. احول. (ناظم الاطباء). دوبین. (فرهنگ فارسی معین) ، بدخواه. نابکار. (ناظم الاطباء) :
ما زان دغل کژبین شده با بی گنه در کین شده
گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا.
مولوی (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا