جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کژپسندی

بدپسندی

بدپسندی
پسندیدن بدیها. بدخواهی:
نتوان برد جان مگر بدو چیز
ببدی و به بدپسندی نیز.
نظامی.
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
بدپسندی جان من برهان نادانی بود.
حافظ.
لغت نامه دهخدا

کج پسندی

کج پسندی
کژپسندی. عمل کج پسند. بدسلیقگی:
دو کریمندراست باید گفت
که مرا طبع کج پسندی نیست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

ناپسندی

ناپسندی
رغم. مرغمه. (منتهی الارب). عدم قبول. عدم مطبوعیت. نامطبوعی. (ناظم الاطباء). نپسندیدن. پسند نکردن:
اگرم نمی پسندی بدهم به دست دشمن
که من از تو برنگردم به جفای ناپسندی.
سعدی.
، ناروا. که پسندیده نیست. جور و بیداد:
مکن بر بخت چندین ناپسندی
که آرد ناپسندی مستمندی.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا

دژپسند

دژپسند
بدپسند، دشوارپسند، کسی که امر سخت و دشواری را بپسندد، زاهد، پارسا، پرهیزگار
دژپسند
فرهنگ فارسی عمید