پسندیدن بدیها. بدخواهی: نتوان برد جان مگر بدو چیز ببدی و به بدپسندی نیز. نظامی. نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار بدپسندی جان من برهان نادانی بود. حافظ.
رغم. مرغمه. (منتهی الارب). عدم قبول. عدم مطبوعیت. نامطبوعی. (ناظم الاطباء). نپسندیدن. پسند نکردن: اگرم نمی پسندی بدهم به دست دشمن که من از تو برنگردم به جفای ناپسندی. سعدی. ، ناروا. که پسندیده نیست. جور و بیداد: مکن بر بخت چندین ناپسندی که آرد ناپسندی مستمندی. (ویس و رامین)