جدول جو
جدول جو

معنی کژبین

کژبین
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، دوبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول
تصویری از کژبین
تصویر کژبین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کژبین

کژبین

کژبین
کژبیننده. کژچشم. (آنندراج). لوچ چشم. احول. (ناظم الاطباء). دوبین. (فرهنگ فارسی معین) ، بدخواه. نابکار. (ناظم الاطباء) :
ما زان دغل کژبین شده با بی گنه در کین شده
گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا.
مولوی (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

کژ بین

کژ بین
دوربین احوال، بد خواه نا بکار: (ما زان دغل کژ بین شده با بی گنه در کین شده گه مست حور العین شده گه مست نان و شوربا)، (مولوی)
کژ بین
فرهنگ لغت هوشیار

کوبین

کوبین
آلتی است مانند کفه ترازو که از برگ خرما یا ازنی سازند و استادان روغنگر و عصار مغز های کوفته را در آن کنند و در تنگ تیر (تیر شکنجه عصاری) نهند تا روغن آن بر آید معدل: باز گشای ای نگار، چشم بعبرت تات نکوبد فلک بکوبه کوبین، کدین گازران: وانگهی فرزند گازر گازری ساز دز تو شوید کوبد ترا در زیر کوبین زرنگ
فرهنگ لغت هوشیار