جدول جو
جدول جو

معنی کوبش - جستجوی لغت در جدول جو

کوبش
کوفتن، کوبیدگی
تصویری از کوبش
تصویر کوبش
فرهنگ فارسی عمید
کوبش
(بِ)
عمل کوبیدن. کوفتن. (فرهنگ فارسی معین) :
چنان کوبش گرز و کوپال بود
که دام و دد از بانگ بی هال بود.
اسدی (از فرهنگ فارسی معین).
و رجوع به کوبیدن و کوفتن شود
لغت نامه دهخدا
کوبش
عمل کوبیدن کوفتن: چنان کوبش گرز و کوپال بود که دام و دد از بانگ بی هال بود
فرهنگ لغت هوشیار
کوبش
ضربت
تصویری از کوبش
تصویر کوبش
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کورش
تصویر کورش
(پسرانه)
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
آلت کوبیدن، چکش، چکش در خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کربش
تصویر کربش
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کولش
تصویر کولش
کندن زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کومش
تصویر کومش
چاه کن، مقنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوشش
تصویر کوشش
تلاش، جد و جهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کواش
تصویر کواش
صفت، گونه، طرز، روش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویش
تصویر کویش
ظرفی که در آن شیر گاو را می دوشیدند، ظرف ماست یا دوغ، گاودوش، گاودوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوبن
تصویر کوبن
چکش، پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کدین، خایسک، پکوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوبل
تصویر کوبل
شکوفۀ درخت، گل نوشکفته،
بابونه، گیاهی علفی و خوش بو با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد، اقحوان، بابونج، بابونک، تفّاح الارض
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
کواس است که صفت و گونه و طرز و روش باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به کواس و کواسه شود
لغت نامه دهخدا
زنبیل. ج، کلابیش. (از دزی ج 2 ص 482)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
جانوری چون مار کوتاه ولیکن دست و پای دارد سبک و زود رود و بیشتربه ویرانه ها بود به دندان هرکه را بگزد دندان در زخمگاه بگذارد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). کربس. (از برهان). چلپاسه. (ناظم الاطباء). سوسمار. مارپلاس. (یادداشت مؤلف). کرباسو. کرباسه. کربسو:
شد مژه گرد چشم اوز آتش
نیش دندان کژدم و کربش.
عنصری.
رجوع به کربس، کرباسو، چلپاسه و مارمولک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کویش
تصویر کویش
ظرف دوغ و ماست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کومش
تصویر کومش
مقنی، چاه کن، کاریز کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کواش
تصویر کواش
روش، طرز، گونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوشش
تصویر کوشش
عمل کوشیدن، سعی و جهد کردن، اجتهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبل
تصویر کوبل
شکوفه و بهار درخت، اقحوان اکحوان: الاقحوان کوبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربش
تصویر کربش
مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
دریغ دریغا گویی پارسی تازی گشته کوبه: کوس گونه ای بازی شترنگ، کوس کوبه کوست، کوبه سنگی که با آن بکوبند چیزی را آلتی شبیه بگوشت کوب که بر سر پهن آن سیمهای کوتاه آهنی یا برنجی فرو کرده باشند و با آن خمیر بعضی انواع نان را میکوبند، آلتی فلزی که بر در خانه تعبیه کنند و آنرا بر صفحه فلز زیرین کوبند تا اهل خانه را خبر کنند چکش در خانه، دهلی است دم دراز شبیه قیف که آنرا از چوب و گاهی از سفال سازند و معرکه گیران و سر آوازه خوانان آنرا زیر بغل گیرند و نوازند تنبک طبل المخنث. توضیح بقول غزالی نواختن این آلت موسیقی در اسلام ممنوع بوده زیرا ساز مخصوص عیاشی و شرابخواری بود و بیشتر مخنثان آنرا می نواختند
فرهنگ لغت هوشیار
چکش آهنگران و مسگران و آن دو قسم باشد: یکی مربع که آنرا پتک خوانند و دیگری دراز و آنرا کدینه گویند مطراق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کومش
تصویر کومش
((مِ))
چاه کن، مقنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کویش
تصویر کویش
((کَ))
کویشه. گویس. گویش. گویشه، ظرف دوغ و ماست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوشش
تصویر کوشش
((ش))
کوشیدن، سعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کواش
تصویر کواش
((کَ))
صفت، گونه، روش، طریق. کواشه هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوبن
تصویر کوبن
((بِ یا بَ))
چکش آهنگران و مسگران و آن دو قسم باشد، یکی مربع که آن را پتک خوانند، دیگری دراز و آن را کدینه گویند، مطراق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
((بِ))
هر چیز که با آن چیز دیگر را کوبند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
ضربه، ضربت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کورش
تصویر کورش
سلیمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوشش
تصویر کوشش
تلاش، سعی، اهتمام، اجتهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تلاش
دیکشنری اردو به فارسی