جدول جو
جدول جو

معنی کواژ - جستجوی لغت در جدول جو

کواژ
طعنه، سرزنش، شوخی، مزاح
تصویری از کواژ
تصویر کواژ
فرهنگ فارسی عمید
کواژ
سرزنش، شوخی
تصویری از کواژ
تصویر کواژ
فرهنگ لغت هوشیار
کواژ
((کَ))
طعنه، سرزنش
تصویری از کواژ
تصویر کواژ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کواژه
تصویر کواژه
((کَ ژَ یا ژِ))
طعنه، سرزنش، خوش طبعی، مزاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواژ
تصویر گواژ
طعنه، سرزنش، شوخی، مزاح، برای مثال گواژه که هستش سر انجام جنگ / یکی خوی زشت است از او دار ننگ (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۳۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاژ
تصویر کلاژ
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کواز
تصویر کواز
کوزه، ظرف سفالی دسته دار یا بی دسته، کوچک تر از خم برای آب یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوار
تصویر کوار
سبد بزرگ برای حمل میوه، کندو، کباره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویژ
تصویر کویژ
زالزالک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهج، کویج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کواش
تصویر کواش
روش، طرز، گونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کویژ
تصویر کویژ
آلوی کوهی زعرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواژ
تصویر گواژ
مسخرگی و مزاح، سرزنش و طعنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاژ
تصویر کلاژ
((کُ))
فن چسبانیدن قطعه های کاغذ رنگی، پارچه، چرم، چوب و مانند آن برای ساختن یک تصویر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کواش
تصویر کواش
((کَ))
صفت، گونه، روش، طریق. کواشه هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کواس
تصویر کواس
((کُ))
طرز، روش، گواش، گواسه، گواشه، گواس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوار
تصویر کوار
سبزی خوردنی، تره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواژ
تصویر گواژ
((گَ))
مسخرگی، مزاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کواش
تصویر کواش
صفت، گونه، طرز، روش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوژ
تصویر کوژ
محدب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوژ
تصویر کوژ
قوز، برآمدگی در چیزی، خمیده، منحنی، گوژ، کوز، غوز، محدّب، گنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاژ
تصویر کاژ
لوچ، آنکه چشمش پیچیده باشد، کژبین، دوبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول برای مثال ای تیغ زبان آخته بر قافلۀ ژاژ / چشمت به طمع مانده سوی نان کسان کاژ (ناصرخسرو - لغت نامه - کاژ)، به یک پای لنگ و به یک دست شل / به یک چشم کور و به یک چشم کاژ (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۲)، در علم زیست شناسی کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واژ
تصویر واژ
پولی که به زور از کسی گرفته شود، باژ
خراج، مالیات، عوارض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوژ
تصویر کوژ
کوز، خمیده و منحنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاژ
تصویر کاژ
لوچ و احول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوژ
تصویر کوژ
پشت دوتا، خمیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوژ
تصویر کوژ
((کُ یا کِ))
کوز. کویج، زالزالک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واژ
تصویر واژ
باج، خراج، مالیات، باژ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واژ
تصویر واژ
گفتار، کلام، سخن، واچ، دعا و وردی که زرتشتیان هنگام مراسم مذهبی می خوانند، واج
فرهنگ فارسی معین