جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کوار

کوار

کوار
شهری است در سودان. (ابن البیطار ذیل کلمه بشمه). سرزمینی است از کشور سودان واقع در جنوب فزان، عقبه بن عامر آنجا را فتح کرد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

کوار

کوار
شهرکی است خوش و خرم و نواحی بسیار دارد و درختستانی عظیم است چنانکه میوه ها را قیمتی نباشد و همه میوه ها آنجا بغایت نیکوست خاصه انار که مانند انار طهرانی است و آبی نیکو و بادام بسیار، و بیشترین حوایج شیراز و آن حدود از آنجا آورندو غلۀ بسیار خیزد و کرباس و حصیر، و هوای آن سرد ومعتدل است و آب آنجا از رود ثکان است و در آن حدود نخجیر بسیار باشد. (فارسنامه ابن البلخی). نام قصبه ای از مضافات شیراز. (برهان). یکی از دهستانهای سه گانه بخش سروستان شهرستان شیراز. از شمال به دهستان قره باغ و دریاچۀ مهارلو، از مشرق به دهستان حومه سروستان، از جنوب به دهستان فرمشکان و از مغرب به ارتفاعات و دهستان سیاخ محدود است. این دهستان در جنوب غربی بخش واقع و هوای آن معتدل است و آب مشروب و زراعتی آن از رود خانه قره آغاج و چشمه و قنات تأمین می شود. محصولاتش غلات و چغندر وحبوبات و میوه و لبنیات و شغل اهالی باغبانی و گله داری و قالی بافی و جمعیت آن در حدود نه هزار نفر است. از بیست و شش آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و مرکز دهستان قریۀ کوار و آبادیهای مهم آن عبارتند از: اکبرآباد، مظفری، نوروزان، تسوح. شوسۀ شیراز به فیروزآباد از این دهستان می گذرد و در ارتفاعات آن طوایف کره کانی بیگی از ایل قشقایی ییلاق می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

کوار

کوار
سبدی بود بزرگ که باغبانان دارند. (لغت فرس اسدی). سبدی که میوه و انگور و چیزهای دیگر در آن کنند و بر پشت گیرند و از جایی به جایی برند و دو عدد آن را بر یک خر الاغ بار کنند و آن را به عربی دوخله خوانند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کواره:
کوارت بیارم که ورزدشیار (کذا)
نگویم که خاک آور اندر کوار.
اسدی (از لغت فرس).
آن چنان بادی که کمتر چاکرت
زر به دامن بخشد و لعل از کوار.
شمس فخری.
و رجوع به کواره شود
لغت نامه دهخدا

کوار

کوار
گندنا و آن سبزیی باشد خوردنی. (برهان). گندنا و کراث. (ناظم الاطباء). گندنا. (آنندراج). کراث. (فهرست مخزن الادویه). کردی، کور. گیلکی، کوار. (حاشیۀ برهان چ معین). تره. سبزی خوردنی. (فرهنگ فارسی معین) ، ابری که در شبهای تابستان کله بندد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کهار

کهار
گهار، از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی
کهار
فرهنگ نامهای ایرانی