جدول جو
جدول جو

معنی کهلوسی - جستجوی لغت در جدول جو

کهلوسی
از توابع بندپی واقع در منطقه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیلوس
تصویر کیلوس
مایعی شیری رنگ که در اثر جذب مواد غذایی از رودۀ کوچک، در عروق لنفاوی یافت می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهلوی
تصویر دهلوی
از مردم دهلی مثلاً امیرخسرو دهلوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالوسک
تصویر کالوسک
باقلا، دانه ای خوراکی و کمی بزرگ تر از لوبیا که درون غلاف سبزی جا دارد، باقلی، کوسک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالوسی
تصویر سالوسی
ریاکاری، عوام فریبی، حیله گری، صفت نسبی منسوب به سالوس، اهل ریا و سالوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالونی
تصویر کالونی
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، صعتر، سعتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالوسی
تصویر قالوسی
قالوس، برای مثال برزند نارو بر سرو سهی، سرو سهی / برزند بلبل بر تارک گل قالوسی (منوچهری - ۱۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
(کُ لَ)
شهری از شهرهای فریجیه و برتلی قریب به نقطۀ اتصال رود کیلوس و میندر و نزدیک شهرهای ’هیراپولیس’ و ’لاودکیه’ واقع بود. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
لاغرشرم. امراءه مهلوسه، زن لاغرشرم که گویی گوشت آن رندیده و باز کرده شده است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
اسم هندی سوس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). مهکوکی. مهک. رجوع به مهک شود
لغت نامه دهخدا
منسوب است به موضعی قالوس نام، (نوای ...) نوائی است از موسیقی:
بزند نازو بر سرو سهی سرو سهی
بزند بلبل بر تارک گل قالوسی،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(سی یِ)
جزیره ای در یونان واقع در ساحل آرگلید که معبد نپتون رب النوع دریا در آن جزیره بوده است. و دمستن خطیب معروف وقتی که مقدونیان او را تعقیب میکردند خود را در آنجا مسموم ساخت
لغت نامه دهخدا
باقلا را گویند، (برهان) (شعوری ج 2 ورق 248)، به فارسی باقلی است، (فهرست مخزن الادویه)، فول، باقالی، باقلی
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ده کوچکی است از دهستان ای تیوند بخش مرکزی شهرستان شوشتر که در 82هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 4هزارگزی باختر شوسۀ مسجد سلیمان به هفتگل واقع است. و50 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام گیاهی است که آن را به عربی سعتر میگویند، (برهان) (آنندراج)، رجوع به کاکوتی و سعتر در همین لغت نامه شود، مصحف کاکوتی است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نامی که یونانیان به مردم سرزمین گیلان یعنی گیل ها میداده اند، رجوع به لغات کادوس و گیل و کادوسیان شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به شالوس و رجوع به شالوس و چالوس شود
لغت نامه دهخدا
دغلی، مکر، فریب، (استینگاس)، مکر و حیله و تزویر و فریب و حیله گری و زرق، عوام فریبی، فند، (ناظم الاطباء) :
خانه های ما بگیرد او بمکر
برکند ما را بسالوسی ز وکر،
(مثنوی)،
نگویم نسبتی دارم بنزدیکان درگاهت
که خود را بر تو می بندم بسالوسی و زراقی،
سعدی،
رجوع به سالوس شود، تملق، (ناظم الاطباء)،
و چنین مرد فریبنده راسالوسی گویند، (آنندراج) (انجمن آرا) :
آنکه داعی و آنکه سالوسی است
آنکه خمار و آنکه ناموسی است،
سنایی،
سالوسیان دل را در کوی او مصلی
هاروتیان دین را در زلف او سفرگه،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(بُ هََ وَ)
بلهوس بودن. سبک رایی و گذارش وقت به آرزو و هوس بسیار. (ناظم الاطباء). و رجوع به بلهوس و بل شود.
- بلهوسی داشتن، آرزو و هوس بسیار داشتن. (ناظم الاطباء).
- بلهوسی کردن، گذرانیدن وقت را به هوس و آرزوی بسیار. (ناظم الاطباء) ، بزرگ از سلاطین هند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَق ق)
پهلوزن. برابری کننده در مال و قدر و مرتبه. (برهان). رجوع به پهلو ساییدن و پهلو سودن شود:
مسای با من پهلو بابلهی چندین
که نیک ناید با پیل پشه پهلوسای.
سوزنی.
نی که یک آه مرا هم صد موکل بر سر است
ورنه چرخستی مشبک ز آه پهلوسای من.
خاقانی.
، هم مرتبه. همنشین. موازی. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی از دهستان دزگاه است که در بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد واقع است و دارای 166 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلهوسی
تصویر بلهوسی
هوس بسیار، بلهوس بودن، آرزو و هوس بسیار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالوسک
تصویر کالوسک
باق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپوسی
تصویر کاپوسی
راهبی که از فرقه سن فرانسوا باشد کبوشی
فرهنگ لغت هوشیار
غالوسی چالوسی نوایی در خنیای باستانی ایران منسوب به قالوس، نوایی است از موسیقی قدم: بزند نار و بر سر و سهی سرو سهی بزندبلبل بر تارک گل قاموسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلویی
تصویر پهلویی
منسوب به پهلو جانبی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پهلو، خط وزبان ایرانیان در دوره ساسانیان معمول بوده ودر سکه و نقوش وکتب آن عهد دیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهلوی
تصویر دهلوی
منسوب به دهلی از مردم دهلی اهل دهلی، مربوط به دهلی ساخت دهلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالوسی
تصویر سالوسی
تملق، فریب، نیرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهلوی
تصویر پهلوی
فهلوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پهلویی
تصویر پهلویی
جانبی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فهلوی
تصویر فهلوی
پهلوی
فرهنگ واژه فارسی سره
ریاکاری، حیله گری، دورویی، ریاکار، حیله گر، دورو، سالوس گر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صدر اتاق
فرهنگ گویش مازندرانی
خساست، بخل، خسّت، خسیس بودن
دیکشنری اردو به فارسی