جدول جو
جدول جو

معنی کنه - جستجوی لغت در جدول جو

کنه
اصل، گوهر، حقیقت، پایان، نهایت چیزی
تصویری از کنه
تصویر کنه
فرهنگ فارسی عمید
کنه
فتیلۀ چراغ، برای مثال کنه را در چراغ کرد سبک / پس در او کرد اندکی روغن (رودکی۱ - ۹۱)
تصویری از کنه
تصویر کنه
فرهنگ فارسی عمید
کنه
سایه بان بالای در، سقف یا پوشش بالای در خانه
تصویری از کنه
تصویر کنه
فرهنگ فارسی عمید
کنه
جانوری از خانوادۀ بندپایان با زندگی انگلی که به وسیلۀ خرطوم خود خون حیوانات را می مکد، کنایه از کسی که در امری سماجت بسیار کند، بدپیله، سمج مثلاً عجب آدم کنه ای هستی!
فرهنگ فارسی عمید
کنه
(کَ نَ / نِ)
جانوری که بر بدن گوسفند و شتر و گاو و خر و سگ امثال اینها چسبد و مانند شپش خون خورد و به عربی قراد گویندش و اگر خون او را در شراب داخل کنند و خورند در دم مستی آرد. (برهان) (آنندراج) (از غیاث). جانورکی که بر بدن گوسپند و شتر و گاو و خر و سگ و مرغ و جز آن چسبد و به تازی قراد گویند. (ناظم الاطباء). جانوری خرد باشد که در چهارپا افتد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 487). قراد. (بحر الجواهر) (منتهی الارب). طلح. (منتهی الارب). جانوری است خرد که برچهارپایان افتد چون گوسفند و شتر و امثال آن. جانورکی است خرد به اندازۀ لپه و گاه بزرگتر چون نیمۀ لوبیایی که از تن حیوان چون مرغ و شتر و گاو و گوسفندخون مکد و البته در علم آن به انواعی باشد. نام انواعی از حشرات خرد به اندازۀ لپه و ماش تا لپۀ نخودی درشت که بر تن گوسفند و اشتر و آدمی و دیگر جانوران چسبد و خون مکد و جای نیش آن برآماسد و درد کند و باشد که جانوری یا آدمی را سخت مسموم سازد با مدتی دراز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جانوری است از شاخۀ بندپایان از ردۀ عنکبوتان و از دستۀ کنه ها. کنه ها اکثر طفیلی پستانداران از قبیل دامها و سگ و گربه و انسان می شوند و از خون آنها تغذیه می کنند. کنۀ سگ شبیه دانۀ کرچک است و بر روی پوست سگ و دیگر پستانداران محکم می چسبد و از خون حیوان تغذیه می نماید و بدنش بسیار حجیم می شودو به انسان نیز حمله می کند. کنۀ پرندگان که معمولاً بر روی پوست پرندگان استقرار می یابد و خون آنها را می مکد به انسان نیز حمله می کند. نوعی از کنه ها به نام غریب گز در کاروانسراها و اماکن عمومی قدیمی فراوان است و گزش آن انسان را دچار تب راجعه می کند. جلم. قراد. کنه ها راستۀ مشخص از ردۀ عنکبوتیان و از شاخۀ بندپاییان که اکثر جانوران آن خطرناک و طفیلی دیگر پستانداران (از جمله انسان) می شوند و سبب بروز و اشاعۀ امراض ساری و عفونی از قبیل تب راجعه و جرب می گردند. کنه ها دارای قدی کوچک می باشند و بدنشان فقط از یک قطعه ساخته شده و اثر بندبندی در خارج نمایان نیست و سفالوتوراکس و شکم فقط به وسیلۀ شیاری از هم جدا شده که حرکاتی در آن بند صورت نمی گیرد. نوع زندگی کنه ها متغیر است. بعضی از طعمه های زنده تغذیه می کنند و برخی از مواد آلی وگروهی بسیار انگلی هستند و از خون پستانداران و انسان تغذیه می نمایند. (فرهنگ فارسی معین) :
زندگانیت باد الف سنه
چشم دشمنت برکناد کنه.
منجیک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 487).
، در تداول عامه، کسی که به اصرار به کسان متوسل شود و تا کارش را انجام ندهند آنان را رها نکند: عجب کنه ای است. (فرهنگ فارسی معین).
- مثل کنه چسبیدن، سماجت به خرج دادن. اصرار و ابرام بسیار کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کنه
(کِنْ نَ)
کن ّ. پوشش هر چیزی و پردۀ آن. ج، اکنان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هر چیزی که بدان چیزی رانگاه دارند و هر چه بدان چیزی را بپوشانند و پرده وچتر و سایبان. (ناظم الاطباء) ، سرای و خانه. (از منتهی الارب) ، سپیدی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کنه
(کَنْ نَ)
زن پسر یا زن برادر. ج، کنائن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از دهار) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
کنه
(کَنْ نَ / نِ)
پلیتۀ چراغ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 507). فتیلۀ چراغ. پلیته. (فرهنگ فارسی معین) :
کنه رادر چراغ کرد سبک
پس در او کرد اندکی روغن.
رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 507)
لغت نامه دهخدا
کنه
(کُنْ نَ)
کنه. سایبان. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیچه یعنی پوشش بالای در خانه یا سایبان بالای در. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خانه خرد اندرون خانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چوبی باشد پهنا که هر دو طرف آن در دیوار کرده بر آن متاع خانه نهند. ج، کنّات. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رف ّ. ج، کنان. کنات. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کنه
(کُنْهْ)
گوهر هر چیزی و پایان آن و اندازه و هنگام و وجه و روی آن و از این فعلی مشتق نمی شود. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). یقال: عرفته کنه المعرفه، شناختم آن را به حقیقت شناسائی. و ان کلام المرء فی غیر کنهه، ای فی غیر وقته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در عربی به معنی پایان چیزی و وقت کار و حقیقت چیزی. (غیاث) ، (اصطلاح فلسفه) به معنی نهایت آمده است، کنه ذات یعنی حقیقت و واقعیت ذات آنطور که هست چنانکه گفته شده است: ’کنه وجود خدا خرد کجا بردپی’، یعنی ذات حق را آنطور که هست به نهایت وجودی او، و اینکه در واقع چیست و ماهیت و حقیقت او را خرد درنیابد. و گویند معرفت به کنه و حقیقت و ذات را اراده کند یعنی معرفت و علم به ذات ’اکتناء کردن’ در اشیاء یعنی دقت و بررسی در کنه و حقیقت اشیاء. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی دکتر سجادی ص 265) :
خرد حیران شده از کنه ذاتش
منزه دان ز اجرام و جهاتش.
ناصرخسرو.
سلطان یمین الدوله محمود در این واقعات اثرها نمود که افهام و اوهام از کنه آن قاصر آید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 23).
توان در بلاغت به سحبان رسید
نه در کنه بی چون سبحان رسید.
سعدی.
جهان متفق بر الهیتش
فرومانده در کنه ماهیتش.
سعدی.
- کنه کار، پایان کار. (ناظم الاطباء).
- کنه مطلب، حقیقت آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کنه
گوهر هر چیزی و پایان آن و اندازه و هنگام و وجه و روی آن و از این فعلی مشتق نمیشود حشره ریزی که دارای هشت پای قلاب دار که در بدن بعضی از حیوانات مخصوصاً گوسفند تولید میشود
فرهنگ لغت هوشیار
کنه
((کُ))
حقیقت، باطن، پایان هر چیز
تصویری از کنه
تصویر کنه
فرهنگ فارسی معین
کنه
فتیله چراغ، پلیته
تصویری از کنه
تصویر کنه
فرهنگ فارسی معین
کنه
((کُ نَّ یا نُِ))
سایبان بالای در
تصویری از کنه
تصویر کنه
فرهنگ فارسی معین
کنه
حشره ریزی که به پوست بدن حیوان یا انسان می چسبد و از طریق منافذ پوست خون را می مکد، کنایه از آدم سمج و پررو
فرهنگ فارسی معین
کنه
اساس، اصل، پایه، جوهر، ذات، ته، ژرفا، عمق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کنه
دیدن کنه درخواب، دلیل عیال است. اگر بیند کنه اندامش را می خورد، دلیل که به قدر آن مالش تلف شود. اگر دید بر تن چهارپایان او کنه بود، دلیل که مردم را از چهارپایان او فائده بود. محمد بن سیرین
۱ـ اگر خواب ببینید کنه ها بر تن شما می خزند، نشانه آن است که اوضاع مالی شما نابسامان خواهد شد. ، ۲ـ اگر خواب ببینید کنه ای را روی بدن خود له می کنید، نشانه آن است که از دست دشمنان خائن آزار خواهید دید. ، ۳ـ دیدن کنه های بزرگ بر تنه درخت، نشانه آن است که دشمنان با بیرحمی می کوشند ثروت و دارایی شما را به تصرف خود درآورند.
دیدن کنه در خواب بر سه و جه است. اول: عیال. دوم: خدم. سوم: مال. اگر دید کنه را می کشت دلیل بر نقصان این سه چیز است. اگر دید کنه را از خود می انداخت، دلیل بر نقصان این سه چیز است. اگر دید کنه را از خود می انداخت، دلیل که چیزی پنهان به او رسد و از آن متفکر شود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
کنه
اجاق گلی، نوعی بیماری و درد که در قسمت سینه ی آدمی پدید آید، برای چه کسی؟، کنده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکنه
تصویر شکنه
کرشمه، عشوه، غنج و دلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکنه
تصویر آکنه
جوشی که در جوانی بر صورت پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکنه
تصویر چکنه
خرده مالک، آب، ملک یا گله ای که چند مالک داشته باشد، گله ای که هر یک از روستاییان چند گوسفند در آن داشته باشند، چوپانی که گلۀ گوسفند متعلق به روستاییان را بچراند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکنه
تصویر آکنه
آنچه با آن درون چیزی را پر کنند، پشم یا پنبه که درون لحاف یا تشک یا جامه کنند، آکنش، آگنش، برای مثال شد زمستان و ز جودت بنه ای می خواهم / ابره و آستر و آکنه ای می خواهم (سوزنی - لغتنامه - آکنه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکنه
تصویر سکنه
ساکنان، محل پیوستگی گردن و سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکنه
تصویر فکنه
پشیمانی پشیمانی بر گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
سورنجان از گیاهان (سورنجان پارسی است و تازی گشته آن نیز سورنجان است)، نورد شکم از فربهی نورد شکم از فربهی، جمع عکن اعکان
فرهنگ لغت هوشیار
لکنت در فارسی ژودش تاتا گرفتگی و لکنت زبان را گویند تمندگی تپغ بنگرید به لکنه بنگرید به لکنه لکنت: مگر لکنه ای بودش اندر زبان که تحقیق مفحم نکردی بیان. (بوستان لغ.: لکنت)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از پشم و پنبه و لاس و پر جز آن میان ابره و آستر قبا و لحاف و نهانین و مانند آن کنند حشو آکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکنه
تصویر دکنه
خاکستری تیره از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وکنه
تصویر وکنه
وکنه در فارسی آشیانه نشیم آشیانه مرغ جمع وکنات وکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکنه
تصویر پکنه
چاق و کوتاه قد، کوتاه قد و کلفت وسر و ته یکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکنه
تصویر سکنه
کسانی که در جائی ساکن شده و جای و مقام گزیده اند، مردم صحرا نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکنه
تصویر شکنه
کرشمه، عشوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکنه
تصویر مکنه
مکنت در فارسی: توانگری، نیرو نیرو مندی
فرهنگ لغت هوشیار
((کَ نِ))
آن چه از پشم و پنبه و لاس و پر و جز آن میان ابره و آستر قبا و لحاف و نهالین و مانند آن کنند، حشو، آکین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آکنه
تصویر آکنه
رخجوش
فرهنگ واژه فارسی سره