جدول جو
جدول جو

معنی کنه

کنه
حشره ریزی که به پوست بدن حیوان یا انسان می چسبد و از طریق منافذ پوست خون را می مکد، کنایه از آدم سمج و پررو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کنه

کنه

کنه
گوهر هر چیزی و پایان آن و اندازه و هنگام و وجه و روی آن و از این فعلی مشتق نمیشود حشره ریزی که دارای هشت پای قلاب دار که در بدن بعضی از حیوانات مخصوصاً گوسفند تولید میشود
فرهنگ لغت هوشیار

کنه

کنه
جانوری از خانوادۀ بندپایان با زندگی انگلی که به وسیلۀ خرطوم خود خون حیوانات را می مکد، کنایه از کسی که در امری سماجت بسیار کند، بدپیله، سمج مثلاً عجب آدم کنه ای هستی!
فرهنگ فارسی عمید

کنه

کنه
فتیلۀ چراغ، برای مِثال کنه را در چراغ کرد سبک / پس در او کرد اندکی روغن (رودکی۱ - ۹۱)
کنه
فرهنگ فارسی عمید

کنه

کنه
کِن ّ. پوشش هر چیزی و پردۀ آن. ج، اَکنان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هر چیزی که بدان چیزی رانگاه دارند و هر چه بدان چیزی را بپوشانند و پرده وچتر و سایبان. (ناظم الاطباء) ، سرای و خانه. (از منتهی الارب) ، سپیدی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا