میان و در این صورت کمر به معنی کمربند باشد که برمیان بندند. (آنندراج). محلی که کمربند و یا تنگ بر آن قرار می گیرد. (فرهنگ فارسی معین). آن بهر از تن، که کمر بدان بندند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بر کمرگاه تو از کستی جور است بتا چه کشی بیهده کستی و چه بندی کمرا. خسروانی. یکی نیزه زد بر کمرگاه اوی ززین برگرفتش به کردار گوی. فردوسی. بگویش که ما را بسان پلنگ بسود از پی تو کمرگاه و چنگ. فردوسی. فکندآن تن شاهزاده به خاک به چنگال کردش کمرگاه چاک. فردوسی. رگ باسلیق زدن و حجامت کمرگاه و استفراغ به حقنۀخسک و بابونه واکلیل الملک. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و علاج بر وفق که آفتی از وی تولد نکند آن است که رگ باسلیق می زنند و بر پهنه و کمرگاه و بر روی ران حجامت می کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بهم بیامیزند و بر کمرگاه و بیغوله های روان می نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عمر تو خواهم چو عمر نوح و اندر دست تو ذوالفقاری از کمرگاه عدو برده کباب. سوزنی. بندگان شه کمند ازچرم شیران کرده اند در کمرگاه پلنگان جهان افشانده اند. خاقانی. لرزلرزان چو دزد گنج پرست در کمرگاه او کشیدم دست. نظامی. چولختی گذشت آمد آن پیل مست کمرگاه زیبا عروسی به دست. نظامی. مویت نهاده سر به کمرگاه تو مگر آمد که با تو دست هوس در کمر کند. سلمان ساوجی (از آنندراج)
میان و در این صورت کمر به معنی کمربند باشد که برمیان بندند. (آنندراج). محلی که کمربند و یا تنگ بر آن قرار می گیرد. (فرهنگ فارسی معین). آن بهر از تن، که کمر بدان بندند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بر کمرگاه تو از کستی جور است بتا چه کشی بیهده کستی و چه بندی کمرا. خسروانی. یکی نیزه زد بر کمرگاه اوی ززین برگرفتش به کردار گوی. فردوسی. بگویش که ما را بسان پلنگ بسود از پی تو کمرگاه و چنگ. فردوسی. فکندآن تن شاهزاده به خاک به چنگال کردش کمرگاه چاک. فردوسی. رگ باسلیق زدن و حجامت کمرگاه و استفراغ به حقنۀخسک و بابونه واکلیل الملک. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و علاج بر وفق که آفتی از وی تولد نکند آن است که رگ باسلیق می زنند و بر پهنه و کمرگاه و بر روی ران حجامت می کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بهم بیامیزند و بر کمرگاه و بیغوله های روان می نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عمر تو خواهم چو عمر نوح و اندر دست تو ذوالفقاری از کمرگاه عدو برده کباب. سوزنی. بندگان شه کمند ازچرم شیران کرده اند در کمرگاه پلنگان جهان افشانده اند. خاقانی. لرزلرزان چو دزد گنج پرست در کمرگاه او کشیدم دست. نظامی. چولختی گذشت آمد آن پیل مست کمرگاه زیبا عروسی به دست. نظامی. مویت نهاده سر به کمرگاه تو مگر آمد که با تو دست هوس در کمر کند. سلمان ساوجی (از آنندراج)
بمعنی خادم و ملازم و نوکر و خدمتکار باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کنایه از خادم و ملازم و خدمتگار. (از انجمن آرا) : آبای علویند کمردار این خلف راضی بدان که سایه بر آبا برافکند. خاقانی. چرخ هارون کمردارش و چون هارونان ز انجمش زنگله ها درکمر آویخته اند. خاقانی. قبا بسته کمرداران چون پیل کمربندی زده مقدار ده میل. نظامی
بمعنی خادم و ملازم و نوکر و خدمتکار باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کنایه از خادم و ملازم و خدمتگار. (از انجمن آرا) : آبای علویند کمردار این خلف راضی بدان که سایه بر آبا برافکند. خاقانی. چرخ هارون کمردارش و چون هارونان ز انجمش زنگله ها درکمر آویخته اند. خاقانی. قبا بسته کمرداران چون پیل کمربندی زده مقدار ده میل. نظامی
تنگ اسب که عبارت از بند اسب است. (آنندراج). تنگ اسب. بند اسب. (فرهنگ فارسی معین) ، ابزام. ابزیم. ابزین. زبان مانندی که در کمربند باشد و در حلقه سر دیگر بند گردد. نر قلاب. زبانۀ قلاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زبانه مانندی که در سر کمربند باشد و در حلقۀ سر دیگر بند گردد و سگک. (ناظم الاطباء). الابزیم، زبانۀ پیش بند یعنی کمرسار. (دهار) ، ناحیت کمر، کمرسار کوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
تنگ اسب که عبارت از بند اسب است. (آنندراج). تنگ اسب. بند اسب. (فرهنگ فارسی معین) ، اِبزام. اِبزیم. ابزین. زبان مانندی که در کمربند باشد و در حلقه سر دیگر بند گردد. نر قلاب. زبانۀ قلاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زبانه مانندی که در سر کمربند باشد و در حلقۀ سر دیگر بند گردد و سگک. (ناظم الاطباء). الابزیم، زبانۀ پیش بند یعنی کمرسار. (دهار) ، ناحیت کمر، کمرسار کوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
در تداول عامه، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کورمال رفتن، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود
در تداول عامه، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کورمال رفتن، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود