جدول جو
جدول جو

معنی کلندگر - جستجوی لغت در جدول جو

کلندگر
کسی که با کلنگ زمین را بکند، آنکه با کلنگ کار کند، کلنگ زن، کلنگ دار
تصویری از کلندگر
تصویر کلندگر
فرهنگ فارسی عمید
کلندگر(کَ لَ گَ)
آنکه با کلنگ کار می کند. (ناظم الاطباء). آنکه زمین را با کلنگ بکند. (فرهنگ فارسی معین) :
تا گشته ام هلاک جوان کلندگر
همچون کلند خاک درش می کنم به سر.
سیفی (از بهار عجم).
و رجوع به کلند شود
لغت نامه دهخدا
کلندگر
آنکه با کلند کار کند آنکه زمین را با کلنگ بکند: (تا گشته ام هلاک جوان کلندگر همچون کلند خاک درش میکنم بسر)، (سیفی)
تصویری از کلندگر
تصویر کلندگر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلندر
تصویر کلندر
قوی هیکل، تنومند، درشت اندام، قلندر، چوب بزرگ و ناتراشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلندگو
تصویر بلندگو
دستگاهی که انرژی برقی را به انرژی صوتی تبدیل می کند، کنایه از تبلیغ کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاردگر
تصویر کاردگر
کارد ساز، چاقوساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالبدگر
تصویر کالبدگر
مجسمه ساز، نقاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلنجار
تصویر کلنجار
بحث، درگیری مثلاً دیروز با زن همسایه مشغول کلنجار بود، پرداختن، ور رفتن
کلنجار رفتن: بگو مگو کردن، بحث و درگیری داشتن مثلاً هر شب با هم کلنجار می رفتیم، پرداختن، ور رفتن مثلاً اینقدر با آن ماشین کلنجار نرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنداگر
تصویر کنداگر
فیلسوف، حکیم، کاهن، کندا، گندا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلنجار
تصویر کلنجار
خرچنگ، جانوری سخت پوست با چنگال های دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره و دو چشم پایه دار که به یک پهلو حرکت می کند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی می کند
پیچپا، کلنجک، پنج پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنندگی
تصویر کنندگی
کننده بودن
فرهنگ فارسی عمید
(کُ لَ)
دهی از دهستان ابهررود است که در بخش ابهر شهرستان زنجان واقع است و 335 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ)
دهی از دهستان بالای شهرستان نهاوند است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کنداگر
تصویر کنداگر
شجاع دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلندور
تصویر هلندور
مصحف هلندوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین گر
تصویر کین گر
انتقام کشنده منتقم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنندگی
تصویر کنندگی
حالت و کیفیت کننده، فاعلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلندری
تصویر کلندری
به شیوه کلندر، چادرتک دیرک
فرهنگ لغت هوشیار
مردم نا تراشیده و نا هموار، چوب کنده نا تراشیده که گاه آنرا در پس در اندازند تا گشوده نگردد و گاه سوراخ کنند و پای مجرمان را بدان محکم نمایند: (بر گردن مخالف و بر پای دشمنت نکبت کند دو شاخی و محنت کلندری)، (پور بهای جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
مردم نا تراشیده و نا هموار، چوب کنده نا تراشیده که گاه آنرا در پس در اندازند تا گشوده نگردد و گاه سوراخ کنند و پای مجرمان را بدان محکم نمایند: (بر گردن مخالف و بر پای دشمنت نکبت کند دو شاخی و محنت کلندری)، (پور بهای جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلنجار
تصویر کلنجار
کارزار، جنگ و جدال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلندر
تصویر کلندر
((کَ لَ دَ))
مرد درشت اندام و قلندر، چوب ناتراشیده که در پشت در اندازند تا در گشوده نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنداگر
تصویر کنداگر
((کَ. گَ))
کنده گر، حکاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلنجار
تصویر کلنجار
((کَ لَ))
برخورد همراه با تلاش، مبارزه و کشمکش با کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلنجار
تصویر کلنجار
((کِ لِ))
خرچنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلندگو
تصویر بلندگو
وسیله ای به شکل شیپور برای انتقال صوت به مسافت دور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرنتگر
تصویر کرنتگر
جراح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلندتر
تصویر بلندتر
Taller
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بلندتر
تصویر بلندتر
более высокий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بلندتر
تصویر بلندتر
größer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بلندتر
تصویر بلندتر
вищий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بلندتر
تصویر بلندتر
wyższy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بلندتر
تصویر بلندتر
更高的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بلندتر
تصویر بلندتر
mais alto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بلندتر
تصویر بلندتر
più alto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی