کلیشه (به فرانسوی: Cliché) در سینما به استفاده از شخصیت ها، داستان ها، مضامین یا سبک هایی اشاره دارند که به دلیل تکرار مداوم، از نوآوری و تازگی خود کاسته اند و به صورت الگوهای قابل پیش بینی درآمده اند. کلیشه ها می توانند در خدمت داستان گویی باشند اما استفاده بیش از حد از آن ها می تواند منجر به یکنواختی و پیش بینی پذیری فیلم ها شود. انواع کلیشه ها در سینما 1. کلیشه های شخصیتی: - قهرمان بی نقص: - شخصیت اصلی که همه ویژگی های مثبت را دارد و بدون ضعف به نظر می رسد. - آنتاگونیست شیطانی: - شخصیت منفی که بدون دلیل یا انگیزه منطقی بدی انجام می دهد. - زن قربانی: - شخصیت زن که اغلب به عنوان قربانی یا نیازمند نجات به تصویر کشیده می شود. - نابغه دیوانه: - شخصیت نابغه ای که رفتارهای عجیب و غریبی دارد و اغلب در تضاد با اجتماع است. 2. کلیشه های داستانی: - سفر قهرمان: - داستانی که در آن شخصیت اصلی به سفری پرخطر می رود و در نهایت با پیروزی و یادگیری بازمی گردد. - عشق در نگاه اول: - داستان هایی که در آن دو شخصیت بلافاصله عاشق یکدیگر می شوند و مشکلات عشقی آن ها به سادگی حل می شود. - نقشه بزرگ سرقت: - گروهی از شخصیت ها که به دنبال سرقتی بزرگ هستند و تمامی مراحل آن به شکل دقیقی برنامه ریزی شده است. 3. کلیشه های سبکی: - مونتاژ تمرین: - صحنه های تمرین و آماده سازی که اغلب با موسیقی پرانرژی همراه است و به سرعت پیشرفت شخصیت ها را نشان می دهد. - پایان خوش: - پایان هایی که در آن همه مشکلات حل می شوند و شخصیت ها به خوشبختی می رسند. - پرده بازگشت به گذشته: - استفاده از فلاش بک برای نشان دادن گذشته شخصیت ها و توضیح انگیزه های آن ها. مزایا و معایب کلیشه ها مزایا: - شناخت سریع شخصیت ها و داستان: - کلیشه ها به مخاطب کمک می کنند تا سریعاً با شخصیت ها و داستان ها آشنا شوند. - انتظارات مشترک: - ایجاد یک چارچوب مشخص که مخاطبان به راحتی می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. - ساختار قابل پیش بینی: - ارائه یک ساختار قابل پیش بینی که می تواند به جذابیت و لذت بردن مخاطب کمک کند. معایب: - پیش بینی پذیری: - استفاده بیش از حد از کلیشه ها می تواند داستان ها را پیش بینی پذیر و خسته کننده کند. - نبود نوآوری: - استفاده از کلیشه ها می تواند مانع از خلاقیت و نوآوری در داستان گویی شود. - تعصب و تبعیض: - برخی کلیشه ها می توانند تصورات نادرست و تعصب آمیز را تقویت کنند و به بازتولید تبعیض های اجتماعی کمک کنند. راه های اجتناب از کلیشه ها 1. نوآوری در شخصیت پردازی: - ایجاد شخصیت های چندلایه و پیچیده که دارای نقاط ضعف و قوت واقعی باشند. 2. پیچیدگی داستانی: - طراحی داستان هایی که دارای پیچیدگی ها و تعلیق های غیرقابل پیش بینی هستند. 3. تعامل واقع گرایانه: - نمایش تعاملات و روابط واقع گرایانه بین شخصیت ها. 4. پرهیز از تعصب و کلیشه های فرهنگی: - توجه به تنوع فرهنگی و اجتماعی و پرهیز از استفاده از کلیشه های تعصب آمیز. نتیجه گیری کلیشه ها بخشی از زبان سینما هستند و می توانند به عنوان ابزاری مفید برای ارتباط سریع و مؤثر با مخاطب مورد استفاده قرار گیرند. با این حال، استفاده بیش از حد و بدون خلاقیت از کلیشه ها می تواند منجر به یکنواختی و خستگی مخاطب شود. سینماگران باید سعی کنند تا با نوآوری و خلق داستان ها و شخصیت های منحصر به فرد، از تکرار کلیشه ها خودداری کنند و تجربه های تازه و جذابی برای مخاطبان خود فراهم آورند.
کلیشه (به فرانسوی: Cliché) در سینما به استفاده از شخصیت ها، داستان ها، مضامین یا سبک هایی اشاره دارند که به دلیل تکرار مداوم، از نوآوری و تازگی خود کاسته اند و به صورت الگوهای قابل پیش بینی درآمده اند. کلیشه ها می توانند در خدمت داستان گویی باشند اما استفاده بیش از حد از آن ها می تواند منجر به یکنواختی و پیش بینی پذیری فیلم ها شود. انواع کلیشه ها در سینما 1. کلیشه های شخصیتی: - قهرمان بی نقص: - شخصیت اصلی که همه ویژگی های مثبت را دارد و بدون ضعف به نظر می رسد. - آنتاگونیست شیطانی: - شخصیت منفی که بدون دلیل یا انگیزه منطقی بدی انجام می دهد. - زن قربانی: - شخصیت زن که اغلب به عنوان قربانی یا نیازمند نجات به تصویر کشیده می شود. - نابغه دیوانه: - شخصیت نابغه ای که رفتارهای عجیب و غریبی دارد و اغلب در تضاد با اجتماع است. 2. کلیشه های داستانی: - سفر قهرمان: - داستانی که در آن شخصیت اصلی به سفری پرخطر می رود و در نهایت با پیروزی و یادگیری بازمی گردد. - عشق در نگاه اول: - داستان هایی که در آن دو شخصیت بلافاصله عاشق یکدیگر می شوند و مشکلات عشقی آن ها به سادگی حل می شود. - نقشه بزرگ سرقت: - گروهی از شخصیت ها که به دنبال سرقتی بزرگ هستند و تمامی مراحل آن به شکل دقیقی برنامه ریزی شده است. 3. کلیشه های سبکی: - مونتاژ تمرین: - صحنه های تمرین و آماده سازی که اغلب با موسیقی پرانرژی همراه است و به سرعت پیشرفت شخصیت ها را نشان می دهد. - پایان خوش: - پایان هایی که در آن همه مشکلات حل می شوند و شخصیت ها به خوشبختی می رسند. - پرده بازگشت به گذشته: - استفاده از فلاش بک برای نشان دادن گذشته شخصیت ها و توضیح انگیزه های آن ها. مزایا و معایب کلیشه ها مزایا: - شناخت سریع شخصیت ها و داستان: - کلیشه ها به مخاطب کمک می کنند تا سریعاً با شخصیت ها و داستان ها آشنا شوند. - انتظارات مشترک: - ایجاد یک چارچوب مشخص که مخاطبان به راحتی می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. - ساختار قابل پیش بینی: - ارائه یک ساختار قابل پیش بینی که می تواند به جذابیت و لذت بردن مخاطب کمک کند. معایب: - پیش بینی پذیری: - استفاده بیش از حد از کلیشه ها می تواند داستان ها را پیش بینی پذیر و خسته کننده کند. - نبود نوآوری: - استفاده از کلیشه ها می تواند مانع از خلاقیت و نوآوری در داستان گویی شود. - تعصب و تبعیض: - برخی کلیشه ها می توانند تصورات نادرست و تعصب آمیز را تقویت کنند و به بازتولید تبعیض های اجتماعی کمک کنند. راه های اجتناب از کلیشه ها 1. نوآوری در شخصیت پردازی: - ایجاد شخصیت های چندلایه و پیچیده که دارای نقاط ضعف و قوت واقعی باشند. 2. پیچیدگی داستانی: - طراحی داستان هایی که دارای پیچیدگی ها و تعلیق های غیرقابل پیش بینی هستند. 3. تعامل واقع گرایانه: - نمایش تعاملات و روابط واقع گرایانه بین شخصیت ها. 4. پرهیز از تعصب و کلیشه های فرهنگی: - توجه به تنوع فرهنگی و اجتماعی و پرهیز از استفاده از کلیشه های تعصب آمیز. نتیجه گیری کلیشه ها بخشی از زبان سینما هستند و می توانند به عنوان ابزاری مفید برای ارتباط سریع و مؤثر با مخاطب مورد استفاده قرار گیرند. با این حال، استفاده بیش از حد و بدون خلاقیت از کلیشه ها می تواند منجر به یکنواختی و خستگی مخاطب شود. سینماگران باید سعی کنند تا با نوآوری و خلق داستان ها و شخصیت های منحصر به فرد، از تکرار کلیشه ها خودداری کنند و تجربه های تازه و جذابی برای مخاطبان خود فراهم آورند.
گروهۀ ریسمانی باشد که در وقت رشتن پنبه بر دوک پیچیده شود، بشکل مخلوطی یا اهلیلجی. (برهان). ریسمان خام که بر دوک پیچیده شود و آن را پنام و فرموک نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). ریسمان خام که بر دوک پیچیده شود و آن را رغونه و پناغ و فرموک نیز گویند. (جهانگیری). ریسمان بر دوک پیچیده که به هندی پندیا گویند. (غیاث). گروهۀ ریسمانی که هنگام رشتن بر دوک پیچیده میشود. (ناظم الاطباء). چغرسته و چفرسته. گلولۀ نخی که هنگام پنبه رشتن از پیچیدن نخ بر دوک فراهم آید. و رجوع به پناغ و چغرسته و چفرسته و فرموک شود
گروهۀ ریسمانی باشد که در وقت رشتن پنبه بر دوک پیچیده شود، بشکل مخلوطی یا اهلیلجی. (برهان). ریسمان خام که بر دوک پیچیده شود و آن را پنام و فرموک نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). ریسمان خام که بر دوک پیچیده شود و آن را رغونه و پناغ و فرموک نیز گویند. (جهانگیری). ریسمان بر دوک پیچیده که به هندی پندیا گویند. (غیاث). گروهۀ ریسمانی که هنگام رشتن بر دوک پیچیده میشود. (ناظم الاطباء). چغرسته و چفرسته. گلولۀ نخی که هنگام پنبه رشتن از پیچیدن نخ بر دوک فراهم آید. و رجوع به پناغ و چغرسته و چفرسته و فرموک شود
کنایه از موافق. (برهان) ، کنایه از مشورت و موافقت. (آنندراج) (انجمن آرا) ، کنایه از متفق هم هست. (برهان) ، منتظم: خدایا تو این عقد یک رشته را برومند باغ هنرگشته را... نظامی. - یک رشته شدن، منتظم شدن. به رشتۀ واحد درآمدن. انتظام یافتن: چو یک رشته شد عقد شاهنشهی شد از فتنه بازار عالم تهی. نظامی
کنایه از موافق. (برهان) ، کنایه از مشورت و موافقت. (آنندراج) (انجمن آرا) ، کنایه از متفق هم هست. (برهان) ، منتظم: خدایا تو این عقد یک رشته را برومند باغ هنرگشته را... نظامی. - یک رشته شدن، منتظم شدن. به رشتۀ واحد درآمدن. انتظام یافتن: چو یک رشته شد عقد شاهنشهی شد از فتنه بازار عالم تهی. نظامی
کنایه از مقصود. (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از مدعا و مقصود. (برهان) ، چارۀ کار و تدبیر مطلب. (رشیدی). آگاهی. خبرت. بصیرت. علم. (یادداشت مؤلف) : چو این کار گردد خرد را درست سررشته آنگاه بایدت جست. فردوسی. تا درنگریم و راز جوئیم سررشتۀ کار بازجوئیم. نظامی. آن گره را بصد هزار کلید جست وسررشته ای نگشت پدید. نظامی. ، اساس: یک سررشته گر ز خط گردد همه سررشته ها غلط گردد. نظامی. ، حقیقت. کنه: سررشتۀ راز آفرینش دیدن نتوان به چشم بینش. نظامی. ، سرنخ: نه زین رشته سر میتوان تافتن نه سررشته را میتوان یافتن. نظامی. نه صاحبدلان دست برمیکشند که سررشته از غیب درمیکشند. سعدی. سررشتۀ نسبت را غایب میکردند... و سررشتۀ نسبت را بدست می آوردند. (انیس الطالبین) ، زمام. مهار: مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست. حافظ. ما پریشان نظران خود گره کار خودیم این چه حرفی است که سررشته بدست ما نیست. صائب. ، راه. روش: سررشتۀعیش این است آسان مده از دستش کاین رشته چو سرگم شد دشوار پدید آید. خاقانی. - سررشته از دست رفتن، کنایه از سراسیمه شدن. (برهان) (آنندراج). کار از دست شدن. بسته شدن راه چاره: نرفته است سررشته تا ز دست برون سر از دریچۀ گوهر چرا بدر نکنی. صائب (از آنندراج). - ، ترک کردن مهم و معامله است از روی اضطرار. (برهان) (آنندراج). - سررشته بدست افتادن، راه چاره یافتن: بدستم نیفتاد سررشته ای ز آه بخون دل آغشته ای. ظهوری (از آنندراج). - سررشته گم شدن، چاره و تدبیر از دست رفتن: ای به تو سررشتۀ جان گم شده دام تو آن دانۀ گندم شده. نظامی. - سررشته گم کردن، چاره و تدبیر را از دست دادن: ابلیس با کمال مشعوذی و استادی در معمای مکر زنان سررشتۀ کیاست گم کند. (سندبادنامه ص 100). یک سر سوزن ندیدم روی دوست پس چرا گم کرده ام سررشته ای. عطار. - سررشته یافتن، کنایه از دریافتن کارو مهم و مقصود و مدعا باشد. (آنندراج) (برهان). ، سررشتۀ دفتر، حسابی که از روی دفتر برآید. (آنندراج) : وضع از تأثیر بی شیرازه چون دفتر شود قسمت آن را که از سررشتۀ دفتر کنند. میرزا محسن
کنایه از مقصود. (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از مدعا و مقصود. (برهان) ، چارۀ کار و تدبیر مطلب. (رشیدی). آگاهی. خبرت. بصیرت. علم. (یادداشت مؤلف) : چو این کار گردد خرد را درست سررشته آنگاه بایدت جست. فردوسی. تا درنگریم و راز جوئیم سررشتۀ کار بازجوئیم. نظامی. آن گره را بصد هزار کلید جست وسررشته ای نگشت پدید. نظامی. ، اساس: یک سررشته گر ز خط گردد همه سررشته ها غلط گردد. نظامی. ، حقیقت. کنه: سررشتۀ راز آفرینش دیدن نتوان به چشم بینش. نظامی. ، سرنخ: نه زین رشته سر میتوان تافتن نه سررشته را میتوان یافتن. نظامی. نه صاحبدلان دست برمیکشند که سررشته از غیب درمیکشند. سعدی. سررشتۀ نسبت را غایب میکردند... و سررشتۀ نسبت را بدست می آوردند. (انیس الطالبین) ، زمام. مهار: مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست. حافظ. ما پریشان نظران خود گره کار خودیم این چه حرفی است که سررشته بدست ما نیست. صائب. ، راه. روش: سررشتۀعیش این است آسان مده از دستش کاین رشته چو سرگم شد دشوار پدید آید. خاقانی. - سررشته از دست رفتن، کنایه از سراسیمه شدن. (برهان) (آنندراج). کار از دست شدن. بسته شدن راه چاره: نرفته است سررشته تا ز دست برون سر از دریچۀ گوهر چرا بدر نکنی. صائب (از آنندراج). - ، ترک کردن مهم و معامله است از روی اضطرار. (برهان) (آنندراج). - سررشته بدست افتادن، راه چاره یافتن: بدستم نیفتاد سررشته ای ز آه بخون دل آغشته ای. ظهوری (از آنندراج). - سررشته گم شدن، چاره و تدبیر از دست رفتن: ای به تو سررشتۀ جان گم شده دام تو آن دانۀ گندم شده. نظامی. - سررشته گم کردن، چاره و تدبیر را از دست دادن: ابلیس با کمال مشعوذی و استادی در معمای مکر زنان سررشتۀ کیاست گم کند. (سندبادنامه ص 100). یک سر سوزن ندیدم روی دوست پس چرا گم کرده ام سررشته ای. عطار. - سررشته یافتن، کنایه از دریافتن کارو مهم و مقصود و مدعا باشد. (آنندراج) (برهان). ، سررشتۀ دفتر، حسابی که از روی دفتر برآید. (آنندراج) : وضع از تأثیر بی شیرازه چون دفتر شود قسمت آن را که از سررشتۀ دفتر کنند. میرزا محسن
قلابی را گویند که چیزها با آن از چاه برآرند. (برهان). کلاژکه. (حاشیۀ برهان چ معین.) چنگکی است که بدان چیزهای افتاده به چاه را درآورند. و جائی آویخته چیزها بدان آویزند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلاژکه شود
قلابی را گویند که چیزها با آن از چاه برآرند. (برهان). کلاژکه. (حاشیۀ برهان چ معین.) چنگکی است که بدان چیزهای افتاده به چاه را درآورند. و جائی آویخته چیزها بدان آویزند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلاژکه شود
مجرب. ورزیده. پخته. سخت آزموده. سخت مجرب به علت بسیار ورزیدن آن. ماهر به کثرت عمل. عظیم آزموده. نیک آزموده. مذلله در عمل. ذلول. کارشکسته. باآزمون. در کار نهایت ممارست و عمل داشته. آموخته. جاافتاده. ممرّن. مارن
مجرب. ورزیده. پخته. سخت آزموده. سخت مجرب به علت بسیار ورزیدن آن. ماهر به کثرت عمل. عظیم آزموده. نیک آزموده. مذلله در عمل. ذلول. کارشکسته. باآزمون. در کار نهایت ممارست و عمل داشته. آموخته. جاافتاده. مُمَرَّن. مارِن
گلابتون و تار زر. (ناظم الاطباء). رشتۀ زر. رشته ای که به زر یا به رنگ زر ساخته باشند چنانکه در زردوزی بکار برند: تنم از اشک به زر رشتۀ خونین ماند هیچ زر رشته از این تافته تر کس دانی. خاقانی. آن چنگ ازرق سار بین زر رشته در منقار بین در قید گیسووار بین پایش گرفتار آمده. خاقانی. رجوع به زر، زردوز، زردوزی و لسان العجم شعوری ج 2 ص 40 شود
گلابتون و تار زر. (ناظم الاطباء). رشتۀ زر. رشته ای که به زر یا به رنگ زر ساخته باشند چنانکه در زردوزی بکار برند: تنم از اشک به زر رشتۀ خونین ماند هیچ زر رشته از این تافته تر کس دانی. خاقانی. آن چنگ ازرق سار بین زر رشته در منقار بین در قید گیسووار بین پایش گرفتار آمده. خاقانی. رجوع به زر، زردوز، زردوزی و لسان العجم شعوری ج 2 ص 40 شود
قصبه ای است از بخش شهریار شهرستان تهران، متصل به علیشاه عوض که 1800 تن سکنه دارد. امامزاده و مسجدی قدیمی در آنجا دیده می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
قصبه ای است از بخش شهریار شهرستان تهران، متصل به علیشاه عوض که 1800 تن سکنه دارد. امامزاده و مسجدی قدیمی در آنجا دیده می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
جامه ای سیاه و سبز که آنرا از پشم گوسفند بافند و تا زیر کمر را بگیرد و آن جامه مازندرانیان و گیلانیان بود: (هر آن کس که مازندران داشتی کلاپشت و کیش و کمان داشتی)، (بنقل انجمن)
جامه ای سیاه و سبز که آنرا از پشم گوسفند بافند و تا زیر کمر را بگیرد و آن جامه مازندرانیان و گیلانیان بود: (هر آن کس که مازندران داشتی کلاپشت و کیش و کمان داشتی)، (بنقل انجمن)