جدول جو
جدول جو

معنی کشورداری - جستجوی لغت در جدول جو

کشورداری
حکومت، سلطنت
تصویری از کشورداری
تصویر کشورداری
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشوردار
تصویر کشوردار
نگهبان کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارداری
تصویر کارداری
شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن
حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها، برای مثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
سازمانی که در هر شهر برای پاکیزه نگهداشتن کوچه ها، خیابان ها، مواظبت باغ های عمومی، روشنایی شهر، تقسیم آب و تعیین نرخ خواربار تشکیل می شود و زیر نظر انجمن شهر یا وزارت کشور قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لشکرداری
تصویر لشکرداری
نگهداری لشکر، فرماندهی لشکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوهرداری
تصویر شوهرداری
شوهر داشتن، از شوهر مواظبت و مراقبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(کِشْ وَ)
مملکت گیری. کشورستانی. مملکت ستانی. ملک گیری:
گر تو لشکرشکنی داری و کشورگیری
پادشاه از چه دهدگنج به لشکر از خیر.
سوزنی.
کار لشکرشکنی دارد و کشورگیری
در چنین کار پسندیده چرا این تأخیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو هََ)
تیمارداری زن شوی را. شوهر را نگهداری کردن. با شوهر به سر بردن.
- امثال:
همسایه ها یاری کنیدتا من شوهرداری کنم
لغت نامه دهخدا
(پَ)
زیور و زینت کننده کشور. آرایندۀکشور. آرایش کننده کشور. کشور آرا:
بدین شارسان اندرون جای کرد
دل آرای را کشورآرای کرد.
فردوسی.
که خوانند شاهان بر او آفرین
سوی کشورآرای فغفور چین.
فردوسی.
شمس رخشان که کشورآرایست
تا نبوسد ستانۀ در تو...
سوزنی.
نشان جست کان کشورآرای کی
کجا خوابگه دارد از خون و خوی.
نظامی.
ولی چون هست شاهی چون تو بر جای
همان شهزادگان کشورآرای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کِشْوَ خُ)
کشورخدا. رجوع به کشورخدا شود
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ خُ)
سلطنت. حکومت. کشورداری. پادشاهی:
سریرش باد در کشورگشایی
وثیقت نامۀ کشورخدایی.
نظامی.
بر آفاق کشورخدایی کنی
جهان در جهان پادشایی کنی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ)
عمل لشکردار. نگاه داشتن لشکر. نگهداری لشکر: و قاعده ای نهاد در آیین پادشاهی و لشکرداری و عدل میان جهانیان. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 88)
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ مَ)
آنکه محور کار کشوری است. راتق و فاتق امور مملکت. حافظ و مدیر کشور. همه کارۀ کشور
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
پاسبانی اشتر و کرایه کشی با آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به شترداری شود، تکبر
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دارندۀ کشور. پادشاه. کشورخدیو، حارث شهر و حصار. (آنندراج) :
نگشاید در و دروازه کسی بر رخ عیش
تا در اقلیم دلم عشق تو کشوردارست.
نصیر همدانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
منسوب به کاوردان از قرای طبرستان. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
عمل وشغل لشکردار نگهداری لشکر فرماندهی لشکر: و قاعده ای نهاد در آیین پادشاهی و لشکر داری و عدل میان جهانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشور دار
تصویر کشور دار
نگهبان کشور حارس شهر و حصار: (نگشاید در و دروازه کسی بر رخ عیش تا در اقلیم دلم عشق تو کشور دار است)، (نصیر همدانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشور داری
تصویر کشور داری
نگهبانی کشور حراست شهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
پاکیزه نگهداشتن خیابانها و پارکها و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترداری
تصویر اشترداری
ساربانی شتربانی. زنگ شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
عمل و شغل شهردار، اداره ای از توابع وزارت کشور که در هر شهر برای پاکیزه نگاه داشتن خیابان ها و کوچه ها و پارک ها و تأمین روشنایی و تقسیم آب و احداث پارک ها و خیابان ها تحت نظر انجمن شهرو شهردار به اجرای وظیفه خود می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
Municipality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
municipalité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
municipalità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
नगरपालिका
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
gemeente
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
municipio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
муниципалитет
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
município
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
市政府
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
gmina
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
муніципалітет
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
Gemeinde
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
kotamadya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی