معنی کارداری کارداری شغل و عمل کاردار، دارای کار بودنحکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها، برای مثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹) تصویر کارداری فرهنگ فارسی عمید