جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کشورداری

کشوردار

کشوردار
دارندۀ کشور. پادشاه. کشورخدیو، حارث شهر و حصار. (آنندراج) :
نگشاید در و دروازه کسی بر رخ عیش
تا در اقلیم دلم عشق تو کشوردارست.
نصیر همدانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کشور دار

کشور دار
نگهبان کشور حارس شهر و حصار: (نگشاید در و دروازه کسی بر رخ عیش تا در اقلیم دلم عشق تو کشور دار است)، (نصیر همدانی)
کشور دار
فرهنگ لغت هوشیار

لشکرداری

لشکرداری
عمل وشغل لشکردار نگهداری لشکر فرماندهی لشکر: و قاعده ای نهاد در آیین پادشاهی و لشکر داری و عدل میان جهانیان
فرهنگ لغت هوشیار

اشترداری

اشترداری
پاسبانی اشتر و کرایه کشی با آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به شترداری شود، تکبر
لغت نامه دهخدا