معنی کشوردار - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با کشوردار
کشوردار
کشوردار
دارندۀ کشور. پادشاه. کشورخدیو، حارث شهر و حصار. (آنندراج) : نگشاید در و دروازه کسی بر رخ عیش تا در اقلیم دلم عشق تو کشوردارست. نصیر همدانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کشور دار
کشور دار
نگهبان کشور حارس شهر و حصار: (نگشاید در و دروازه کسی بر رخ عیش تا در اقلیم دلم عشق تو کشور دار است)، (نصیر همدانی)
فرهنگ لغت هوشیار
کشورمدار
کشورمدار
آنکه محور کار کشوری است. راتق و فاتق امور مملکت. حافظ و مدیر کشور. همه کارۀ کشور
لغت نامه دهخدا
کشور در
کشور در
شاهی که کشور ها را مغلوب سازد و بتصرف در آورد: (سال و مه لشکر کش و لشکر شکن روز و شب کشور در و کشور ستان)، (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.