- کساف
- پاره ای از جامه پاره ای پارچه
معنی کساف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خورشید گرفتگی
ویژه نام بتی بر صفا نزدیک مکه، شوره زار
افراد
از ریشه پارسی کفشگر کسی که کفش دوزی پیشه دارد کفش دوز
بسیار کشف کننده، آشکار کننده
بی رواجی، بی رونقی، بی رواج، کساد
کسی که پیشه اش کفش دوزی است، کفشگر، کفشدوز
نخ، ابریشم که دور چرخه و فلکه پیچیده می شود
کلاف سردرگم: کنایه از کلاف نخ که سر آن پیدا نشود، کنایه از امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود
مثل کلاف سردرگم بودن: متحیر و مبهوت بودن
کلاف سردرگم: کنایه از کلاف نخ که سر آن پیدا نشود، کنایه از امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود
مثل کلاف سردرگم بودن: متحیر و مبهوت بودن
آن مقدار روزی و خوراک که برای انسان کافی باشد، آنچه به قدر حاجت باشد و کم یا زیاد نباشد
بدحال
کت درد
گرفتگی خورشید را گویند، آفتاب گرفتگی
خلق، مردم، مردمان
کساره خرده ها ریزه ها شکننده
ناروائی متاع و جز آن، بی رواجی اشیا و عدم خریداری آن
الفنجگر به دست آوردنده
عبا، جامه، لباس، گلیم، گلیم که آنرا پوشند عباءجمع اکسیه
موضوع پیچیده معمی: (اطمینان داشت که از کلاف سر در گم زندگی بالاخره سر رشته را بدست آورده است)، یا مثل کلاف سر در گم بودن (شدن)، بسیار گیج بودن متحیر مبهوت ماندن، ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند
کشف کننده، بسیار پیدا کننده
اندازه و مانند، مثل و مقدار، آنچه که بقدر حاجت باشد و کم یا زیاد نباشد
یارمندی، همیاری
دوری، بینی
دستگاه بوجاری
((کَ))
فرهنگ فارسی معین
کلافه، کلابه، نخ یا ابریشم که دور چرخه پیچیده باشند
کلاف سر در گم: کنایه از رشته ای که نتوان آن را به آسانی گشود
کلاف سر در گم: کنایه از رشته ای که نتوان آن را به آسانی گشود
((کُ))
فرهنگ فارسی معین
خورشید گرفتگی، هنگامی که کره ماه بین زمین و خورشید طوری قرار بگیرد که مانع از تابش نور خورشید به قسمتی از سطح زمین شود
گرفته شدن آفتاب، تاریک شدن قرص خورشید به هنگام قرار گرفتن ماه میان خورشید و زمین
شاخ خرما، موی ستبر، دم اسپ رده از دیوار، باد گردانگیز، مرغ شکاری، ترکیدن پوست، پوست رفتگی، ریشه شدن، بن ناخن ها