معنی کساد - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با کساد
کساد
- کساد
- ناروان گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناروان شدن. (ترجمان جرجانی ص 81) (تاج المصادر). ناروا شدن نرخ. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
جساد
- جساد
- کند و کاو، تیزنگری، پرماسیدن (به دست سودن) کور کوم کرکم جساد پارسی است و آن را به تازی زعفران گویند، خون خشک زعفران
فرهنگ لغت هوشیار