در پی کسی رفتن و متابعت او کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال مر فلان یکساهم، ای یتبعهم. (از اقرب الموارد) ، از پس راندن ستور یادر پی ستور دیگران راندن. (ناظم الاطباء). راندن ستور بر اثر دیگری. (از اقرب الموارد) ، چیره شدن گروهی بر گروه دیگر در خصومت، به شمشیر زدن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
در پی کسی رفتن و متابعت او کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال مر فلان یکساهم، ای یتبعهم. (از اقرب الموارد) ، از پس راندن ستور یادر پی ستور دیگران راندن. (ناظم الاطباء). راندن ستور بر اثر دیگری. (از اقرب الموارد) ، چیره شدن گروهی بر گروه دیگر در خصومت، به شمشیر زدن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
گرفتن ماه یا خورشید، در علوم ادبی در علم عروض انداختن حرف هفتم از رکن چنان که از مفعولات مفعولا باقی بماند و نقل به مفعولن شود، بریدن جامه یا چیز دیگر، قطع کردن
گرفتن ماه یا خورشید، در علوم ادبی در علم عروض انداختن حرف هفتم از رکن چنان که از مفعولات مفعولا باقی بماند و نقل به مفعولن شود، بریدن جامه یا چیز دیگر، قطع کردن
به دست آوردن، حاصل کردن، انجام دادن کاری برای فراهم کردن هزینۀ زندگی، کاسبی، شغل، کار، مقابل اختیار، در اعتقاد اشاعره، انجام گرفتن کارهای بندگان به قدرت و ارادۀ خداوند، اکتسابی، برای مثال کسان را درم داد و تشریف و اسب / طبیعی ست اخلاق نیکو نه کسب (سعدی۱ - ۹۰)
به دست آوردن، حاصل کردن، انجام دادن کاری برای فراهم کردن هزینۀ زندگی، کاسبی، شغل، کار، مقابلِ اختیار، در اعتقاد اشاعره، انجام گرفتن کارهای بندگان به قدرت و ارادۀ خداوند، اکتسابی، برای مِثال کسان را درم داد و تشریف و اسب / طبیعی ست اخلاق نیکو نه کسب (سعدی۱ - ۹۰)
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن بریدن (جامه و غیره را) پاره کردن، افکندن حرف متحرکی را که در آخر جزو باشد یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن بریدن (جامه و غیره را) پاره کردن، افکندن حرف متحرکی را که در آخر جزو باشد یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
عقعق: (هرگز نبود شکر بشوری چو نمک نه گاه شکر باشد چون بازکسک)، شخص کوچک (تحقیر توهین) : (هر کسکی را هوس قسم و قضا و قدر است عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا)، (دیوان کبیر)
عقعق: (هرگز نبود شکر بشوری چو نمک نه گاه شکر باشد چون بازکسک)، شخص کوچک (تحقیر توهین) : (هر کسکی را هوس قسم و قضا و قدر است عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا)، (دیوان کبیر)