جدول جو
جدول جو

معنی کسک

کسک((کَ سَ))
پرنده ای است سیاه و سفید که آن را به عربی عقعق گویند
تصویری از کسک
تصویر کسک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کسک

کسک

کسک
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شُک، عَکِّه، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عَکعَک، عَقعَق، کَلاژه، غُلبَه، غُلپَه، کَلاژاره، قَلازاده
کسک
فرهنگ فارسی عمید

کسک

کسک
عقعق: (هرگز نبود شکر بشوری چو نمک نه گاه شکر باشد چون بازکسک)، شخص کوچک (تحقیر توهین) : (هر کسکی را هوس قسم و قضا و قدر است عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا)، (دیوان کبیر)
کسک
فرهنگ لغت هوشیار

کسک

کسک
قلیۀ گوشت باشد. (آنندراج) (برهان) (از ناظم الاطباء) :
هرگز نبود خاک به شوری نمک
وز خاک چگونه می بسازند کسک.
عمعق (از آنندراج).
، نام پرنده ای هم هست سیاه و سفید که او را عکه گویند و به عربی عقعق خوانند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غلبه بود یعنی عقعق. (لغت فرس) :
هرگز نبود شکر به شوری نمک
نه گاه شکر باشد چون باز کسک.
محمودی (از لغت فرس).
، به ترکی به معنی کلوخ باشد. (برهان). کلوخ و پاره ای از خشت و از دیوار شکست خورده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بسک

بسک
پارسی تازی شده ساخته شده از بس بس است تو را بس کن اکلیل الملک بس است ترا بسیار است ترا: (نک شبانگاه اجل نزدیک شد - خل هذا اللعب بسک لاعد) (مثنوی. نیکلسن. دفتر 5 ص 297)، پنبه پیچیده و فتیله کرده جهت رشتن
فرهنگ لغت هوشیار