جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کسی

کسی

کسی
مؤخره و پایین هرچیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مؤخر سرین. ج، اکساء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- رکب کسیه، رکب اکسأه، بر گردن او افتاد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

کسی

کسی
جَمعِ واژۀ کِسوَه و کُسوَه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به کسوه شود
لغت نامه دهخدا

کسی

کسی
مرکب از کس + اندر، به معنی دیگر و غیر، ناکس و نااهل را گویند. (برهان) ناکس و نااهل و فرومایه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کسی

کسی
شخصیت. فردیت. آدمیت. (ناظم الاطباء). کس بودن. شخصیتی داشتن. در شمار مردم مهم بودن:
هرکه او نام کسی یافت از آن درگه یافت
ای برادر کس او باش و میندیش ز کس.
سنائی
لغت نامه دهخدا