معنی کسی - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با کسی
کسی
کسی
مؤخره و پایین هرچیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مؤخر سرین. ج، اکساء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). - رکب کسیه، رکب اکسأه، بر گردن او افتاد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کسی
کسی
جَمعِ واژۀ کِسوَه و کُسوَه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به کسوه شود
لغت نامه دهخدا
کسی
کسی
مرکب از کس + اندر، به معنی دیگر و غیر، ناکس و نااهل را گویند. (برهان) ناکس و نااهل و فرومایه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کسی
کسی
شخصیت. فردیت. آدمیت. (ناظم الاطباء). کس بودن. شخصیتی داشتن. در شمار مردم مهم بودن: هرکه او نام کسی یافت از آن درگه یافت ای برادر کس او باش و میندیش ز کس. سنائی
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.