معنی کزنده - جستجوی لغت در جدول جو

کزنده

لغت نامه دهخدا

نزنده

بیرون کشنده، روان، جهنده

فرهنگ فارسی عمید

کننده

کسی که چیزی را از جایی یا از چیزی بکند

فرهنگ فارسی عمید

بزنده

وزنده، جهنده

فرهنگ فارسی عمید

رزنده

رنگ کننده

فرهنگ فارسی عمید

گزنده

حیوان یا حشره ای که انسان را بگزد و نیش بزند، جانور زهردار

فرهنگ فارسی عمید

پزنده

کسی که چیزی را می پزد، آنکه غذا می پزد
آشپز، آنکه کارش پختن خوراک است، طبّاخ، طابخ، باورچی، خوٰالیگر، مطبخی، خورشگر

فرهنگ فارسی عمید

خزنده

کسی که روی زمین می خزد، در علم زیست شناسی خزندگان

فرهنگ فارسی عمید

کونده

خربزۀ نارس، تور کاه کشی، توری که از ریسمان به شکل جوال می بافند برای حمل و نقل کاه یا چیز دیگر، برای مثال مانند کسی که روز باران / بارانی پوشد از کونده (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)

فرهنگ فارسی عمید

کشنده

هلاک کننده، بسیار خطرناک مثلاً سم کشنده

فرهنگ فارسی عمید

کننده

کسی که کاری را انجام می دهد

فرهنگ فارسی عمید

کشنده

کمک کننده، دست گیرنده، سرکش و توسن

فرهنگ فارسی عمید

کننده

حفر کننده حفار: محمود بفرمود تا کننده و تیشه و بیل آوردند بر دیواری که بجانب مشرق است دری پنجمین بکندند، از جای بر آورنده در آورنده. یا کننده در خیبر. علی: 4 مردی ز کننده در خیبر پرس، اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس، (حافظ) عامل سازنده انجام دهنده، فاعل: علت محدثه: کننده چیز آن بود که هستی چیز را بجای آورد

فرهنگ لغت هوشیار

گزنده

آنچه بگزد (با نیش و دندان) : دیدم که زبان سگ گزنده است دندان جفاش ازان شکستم. (خاقانی)

فرهنگ لغت هوشیار

مزنده

مزه کننده، مکنده

فرهنگ لغت هوشیار

نزنده

جهنده روان: وهرآن چیزی که ویرا خون نزنده نباشدچون درآب میرودباکی نبود

فرهنگ لغت هوشیار

کونده

آلتی است مانند دام که آنرا از علف بافند و در آن کاه و سرگین و امثال آن کنند و برستور بار کرده و بجایی که خواهند برند جوال

فرهنگ لغت هوشیار

کشنده

میرغضب، دژخیم

فرهنگ لغت هوشیار

کلنده

چوبکی باشد که یک سر آنرا بدول آسیا بطوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود لکلکه: (گر همی گوییم گول و گر نمی گوییم گول چون کلنده بر لب دو لیم و تک تک میزنیم)، (مولوی)

فرهنگ لغت هوشیار