معنی کفنده
- کفنده((کَ فَ دَ یا دِ))
- از هم باز شونده، از هم باز کننده، شکافنده
واژههای مرتبط با کفنده
کفنده
- کفنده
- از هم باز شونده، از هم باز کننده شکافنده
کشنده
- کشنده
- مهلک
کننده
- کننده
- فاعل
کونده
- کونده
- خربزۀ نارس، تور کاه کشی، توری که از ریسمان به شکل جوال می بافند برای حمل و نقل کاه یا چیز دیگر،
برای مِثال مانندِ کسی که روز باران / بارانی پوشد از کونده (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
کننده
- کننده
- کسی که کاری را انجام می دهد
کفیده
- کفیده
- ازهم بازشده، شکافته، ترکیده،
برای مِثال کفیدش دل از غم چو آن کفته نار / کفیده شود سنگ تیمارخوار (رودکی - ۵۴۲)
کشنده
- کشنده
- کمک کننده، دست گیرنده، سرکش و توسن
کننده
- کننده
- کسی که چیزی را از جایی یا از چیزی بکند
کشنده
- کشنده
- هلاک کننده، بسیار خطرناک مثلاً سم کشنده
