معنی پزنده - فرهنگ فارسی عمید
معنی پزنده
- پزنده
- کسی که چیزی را می پزد، آنکه غذا می پزد
آشپز، آنکه کارش پختن خوراک است، طبّاخ، طابخ، باورچی، خوٰالیگر، مطبخی، خورشگر
تصویر پزنده
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پزنده
پزنده
- پزنده
- آشپز خوراک پز دیگ پز خوالیگر طباخ، آنچه بر زخم و جراحت نهند برای پختن ماده زخم مرهم
فرهنگ لغت هوشیار
پزنده
- پزنده
- طباخ. طأهی. خوالیگر. دیگ پز. آشپز. باورچی. خوراک پز، آنچه بر زخم و جراحت نهند. پختن مادّه را مرهم. ملهم. (برهان)
لغت نامه دهخدا