جدول جو
جدول جو

معنی کرینی - جستجوی لغت در جدول جو

کرینی
(کُ ری / کُرْ ری)
منسوب است به کرین از قراء طبس یا یکی از دو طبس می باشد. (الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرین
تصویر کرین
جرثقیل یا کرین (Crane) وسیله ای متحرک، چهار چرخه و مجهز به بازوی تاشویی که در انتهای آن سکویی قرار دارد. روی سکو دوربین قرار می گیرد و فیلم بردار، مدیر فیلم برداری و گاه حتی کارگردان هم پشت آن می نشینند. جرثقیل می تواند به جلو و عقب حرکت کند و بازو هم قادر به بالا و پایین رفتن است. عموما این دستگاه ها، برقی یا هیدرولیکی هستند، برخی از انواع آنها هم با دست راه می افتند. حرکت این وسیله نرم و روان است و میدان عمل وسیعی را در اختیار می گذارد. انواع کوچک این جرثقیل ها را تولیپ می نامند. تولیپ برای فیلم برداری در خارج از استودیو بسیار مفید است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از کردنی
تصویر کردنی
لایق و شایستۀ انجام دادن، برای مثال خون پیاله خور که حلال است خون او / در کار باده باش که کاری است کردنی (حافظ - ۹۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کریزی
تصویر کریزی
پیر، فرتوت، خمیده قامت، ویژگی پرنده ای که پر آن ریخته است
فرهنگ فارسی عمید
(کُ رَ)
منسوب است به کریز که بطنی است از عبدشمس. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کریم بودن. حالت و عمل کریم:
دگر گفت کز ما چه نیکوتر است
که بر دانش بخردان افسر است
چنین داد پاسخ که آهستگی
کریمی و رادی و شایستگی.
فردوسی.
بچشمش همان خاک و هم سیم و زر
کریمی بدو یافته زیب و فر.
فردوسی.
اندرین گیتی بفضل و رادی او را یار نیست
جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست.
فرخی.
می گیر و عطابخش و نکو گوی و نکو خواه
این است کریمی و طریق ادب این است.
منوچهری.
آنکه زی اهل خرد دوستی عترت او
با کریمی نسبش تا بقیامت اثرست.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
قریه ای است یک فرسنگ و نیمی میانۀ جنوب و مغرب شیراز. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
منسوب به کرمینه که از بلاد ماوراءالنهر می باشد. (از الانساب سمعانی). رجوع به کرمینه و کرمینیه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ)
زن سرودگوی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زن بربطزن. (مهذب الاسماء). ج، کران. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ یِ وَ)
دهی است از دهستان حومه بخش بستک شهرستان لار 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
مردم پیر منحنی را گویند که در قوای او هم قصوری بهم رسیده و خرف شده باشد، شاهین و بازی را نیز گویند که در صحرا بسر خود تولک کرده باشد، یعنی پرریخته باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کریزکرده. تولک کرده. پرریخته. در حال تولک. (یادداشت مؤلف) :
به باز کریزی بمانم همی
اگر کبک بگریزد از من رواست.
رودکی.
، چیزی هم هست که بخورد پرندگان شکاری دهند تا زود تولک کنند. (برهان) (آنندراج). رجوع به کریز و کریج شود
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
ابراهیم بن محمد بن عبدالله القرشی العبشی. قاضی و فقیه بود از اهل بغداد و در 213 هجری قمری قضاء مصر یافت و در 317 هجری قمری در حلب درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 22)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه شهرستان بیجار است. این دهستان در شمال خاور شهرستان واقع شده از شمال به بخش انگوران شهرستان زنجان و از جنوب به دهستان سیلتان و از خاور به رود خانه قزل اوزن و از باختر به دهستان سیاه منصور محدود است. مرکز دهستان قصبۀ حسن آباد سوگند مشهور به یامی کند می باشد. این دهستان از 59ده تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 19هزار تن است. دهات مهم آن عبارتند از: شاه نشین، آقبلاغ، نظریان، سراب، آزادویس، گرگین، تکیه، کوه کوره و قزل تپه. محصول عمده دهستان غلات، لبنیات، یونجه، انگور و دیگر میوه هاست. شغل ساکنان دهستان زراعت، گله داری و صنایع دستی آنجا قالی بافی، گلیم بافی، جاجیم بافی و در برخی قرای مهم فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ / کَ)
نسبت است به کلین. (از انساب سمعانی). و رجوع به کلین و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ / کَ)
ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی معروف به ثقه الاسلام شیخ مشایخ شیعه و رئیس محدثین علمای امامیه و اوثق و اعدل و اثبت و اضبط ایشان و مروج مذهب شیعه در غیبت امام (ع) و ممدوح خاص و عام و مفتی طوایف اسلام و جلالت وی مسلم فریقین است و عامه و خاصه در فتاوی بدو مراجعه می کردند و بدان جهت به ثقه الاسلام شهرت یافته است واو نخستین کسی است که در دورۀ اسلامی بدین لقب اختصاص داشته است. وی یکی از صاحبان کتب اربعه و صاحب کتاب کافی است که در عقاید حقۀ اسلامیه و استنباط احکام دینی مرجع اکابر و مورد استفادۀ فحول فقها و محدثین بزرگ است و به تصدیق شیخ مفید اجل کتب اسلامی و اعظم مصنفات شیعه و حاوی شانزده هزارویکصدونودونه حدیث و به نام اصول و فروع و روضه شامل سه قسمت است. کلینی اولین محدث امامی است که به جمع و نظم و ترتیب و تبویب اخبار دینی پرداخته و تا آن زمان اصول اربع مائه اصحاب ائمه (ع) متداول بوده است وی ازسعد بن عبدالله اشعری و حمید بن زیاد نینوایی و عبدالله بن جعفر حمیری و علی بن ابراهیم قمی صاحب تفسیر معروف و خال خود علان کلینی که از مشایخ وقت بلکه از وجوه و اعیان ایشان بوده روایت می کند. شیخ جعفر بن محمد بن قولویه و ابوغالب زراری احمد بن محمد و هارون بن موسی تلعکبری و محمد بن عبدالله بن مطلب شیبانی و بعضی دیگر از اکابر مشایخ محدثین قرن چهارم از کلینی روایت می کنند. او راست: 1- تعبیر الرؤیا، 2- رد قرامطه، 3- رسائل الائمه، 4- الکافی، 5- کتاب الرجال، 6- ماقیل فی الائمه من العشر.
کلینی از علمای زمان غیبت صغری است و وفات او شصت ونه سال بعد از وفات امام حسن عسکری (ع) در ماه شعبان 329 هجری قمری اتفاق افتاده است و قبرش در باب الکوفۀ بغداد نزدیکی جسر مشهور و مزار عموم است. (از ریحانه الادب ج 3). ورجوع به ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق در همین لغت نامه و روضات الجنات ص 550 و قصص العلماء ص 396 و 397 شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
منسوب به عرین بن ابی جابر بن زهیر بن جناب بن هبل بن عبدالله بن کنانه بن بکر بن عوف بن عذره، که بطنی است از قضاعه، از عذره، منسوب به عرین بن ثعلبه بن یربوع، که بطنی است از تمیم. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در نه هزارگزی شمال خاوری شاه آبادو چهارهزارگزی باختر شوسۀ شاه آباد به کرمانشاه. کوهستانی. سردسیر. دارای 485 تن سکنه. شیعه کردی و فارسی زبان. آب آن از چاه و چشمه. محصول آن غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و اکثر در زمستان به ناحیۀ گرمسیر سرپل ذهاب میروند. این ده را لرینی دستکی نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
هر چیز که لایق و شایان کرده شدن وبجا آورده شدن باشد. (ناظم الاطباء). درخور کردن. (یادداشت مؤلف). قابل اجرا. انجام دادنی. مقابل ناکردنی و نکردنی. (فرهنگ فارسی معین)، که کردن آن ضرور و واجب است. (یادداشت مؤلف) :
همان کردنیها چو آمد پدید
به گیتی جز از خویشتن کس ندید.
فردوسی.
کنون کردنی کرد جادوپرست (ضحاک)
مرا برد باید بشمشیر دست.
فردوسی.
چو آن کردنی کارها کرد راست
ز سالار آخور خری ده بخواست.
فردوسی.
هرچند بر آن اعتماد نباشد ناچار کردنی است. (تاریخ بیهقی ص 85).
فرمان تو کردنی است دانم
خواهم که کنم نمی توانم.
نظامی.
، ممکن. (ناظم الاطباء).
- ناکردنی، غیرضرور. غیرواجب:
چرا از پی سنگ ناخوردنی
کنی داوریهای ناکردنی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَرْ را)
منسوب است به کرّان که محله ای کبیره است در اصفهان. (الانساب سمعانی). رجوع به کران شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
محدودشده. تحدیدشده، نگاه داشته شده در سرحد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
منصور بن محمد بن علی بن قرینه بن سوید دهقان، مکنی به ابوطلحه. از مردم بزده و از محدثان است. وی ازمحمد بن اسماعیل بخاری کتاب جامع صحیح را روایت کند. او از ثقات روات بوده و به سال 329 هجری قمری وفات یافته است. (اللباب فی تهذیب الانساب) (انساب سمعانی). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نسبت است به قرین جد قرین بن سهل بن قرین. (اللباب فی تهذیب الانساب) (انساب سمعانی). و رجوع به قرینی (قرین بن سهل...) شود
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
قرین بن سهل بن قرین. از محدثان است. وی از پدرش سهل روایت کند و پدرش از ابن ابی ذئب. (اللباب فی تهذیب الانساب). و محمد بن غالب از قرین بن سهل روایت دارد. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ نی ی)
نسبت است به قرینه بن سوید دهقان نسفی بزدی، از مردم بزده، جد ابوطلحه منصور بن محمد. (اللباب فی تهذیب الانساب) (انساب سمعانی). رجوع به قرینی منصور شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
عثمان بن عبدالله بن حکیم بن قرین. از فقیهان است. مادرش سکینه دختر حسین بن علی است. (اللباب فی تهذیب الانساب) (انساب سمعانی). ابن اثیر گوید: مؤلف انساب عثمان و موسی بن جعفر بن قرین را دو تن دانسته درحالی که چنین نیست و قرین لقب عثمان بن عبدالله اول است و او جد موسی بن جعفر و نسب او چنین است: موسی بن جعفر بن عثمان، ملقب به قرین. (اللباب). رجوع به قرینی (موسی...) شود
موسی بن جعفر بن قرین عثمانی. از محدثان و از مردم بغداد است. وی از ربیع بن سلیمان و بکاربن قتیبه و جز ایشان روایت کند و از او دارقطنی روایت دارد. (اللباب فی تهذیب الانساب) (انساب سمعانی). رجوع به قرینی (عثمان...) شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
نسبت است به قرین. (اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به قرین شود
لغت نامه دهخدا
هیکل ارینی، ابن ابی اصیبعه در ذیل ترجمه جالینوس از قول او نقل کند: ففی هذا الزمان جمعت کل ما جمعته من المعلمین و ماکنت استنبطته و فحصت عن اشیاء کثیره و وضعت کتباً کثیره لأروض بها نفسی فی معان کثیره من الطب والفلسفه احترق اکثرها فی هیکل ارینی و معنی ارینی السلامه. (عیون الانباء ج 1 ص 74)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کریزی
تصویر کریزی
پرنده ای که پر آن بریزد و تولک کند: (به باز کریز بمانم همی اگر کبک بگریزد از من رواست) (رودکی)، چیزی که بخورد پرندگان شکاری دهند تا زود تولک کند و پر بریزد، پیری که در قوای او فتور حاصل شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرینه
تصویر کرینه
زن سرود گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کردنی
تصویر کردنی
قابل اجرا انجام دادنی مقابل نا کردنی نکردنی: (و اما چیز که مجهول بود از: کردنی یا دانستنی: و آنرا ندانند و دانند که ندانند. ) (دانشنامه طبیعی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرینی
تصویر سرینی
مربوط به سرین: عضلات سرینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرین
تصویر کرین
جمع کره، گوی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریزی
تصویر کریزی
((کُ رِ))
پیر، فرتوت، خمیده قامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرانی
تصویر کرانی
ساحلی، آفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
کرم مانند، خامه ای
دیکشنری اردو به فارسی