بخشی است از شهرستان شاه آباد و محدود است از شمال به گوران، از خاور به بخش مرکزی شاه آباد و از باختر به دهستان پاطاق پل ذهاب. این بخش مرتفعترین نقاط شهرستان شاه آباد است. پست ترین نقطۀ کرند بیش از 1500 متر از سطح دریا ارتفاع دارد، از این جهت زمستان آن سرد و تابستان معتدل است. از رودخانه های آن زمکان، راوند و الوند را می توان نام برد. کرند از 39 ده بزرگ و کوچک تشکیل شده وجمعیت آن در حدود 12هزار نفر است و به سه دهستان: حومه، بیونیج و ریجاب تقسیم می شود. ساکنان حومه و بیونیج اهل حق هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
بخشی است از شهرستان شاه آباد و محدود است از شمال به گوران، از خاور به بخش مرکزی شاه آباد و از باختر به دهستان پاطاق پل ذهاب. این بخش مرتفعترین نقاط شهرستان شاه آباد است. پست ترین نقطۀ کرند بیش از 1500 متر از سطح دریا ارتفاع دارد، از این جهت زمستان آن سرد و تابستان معتدل است. از رودخانه های آن زمکان، راوند و الوند را می توان نام برد. کرند از 39 ده بزرگ و کوچک تشکیل شده وجمعیت آن در حدود 12هزار نفر است و به سه دهستان: حومه، بیونیج و ریجاب تقسیم می شود. ساکنان حومه و بیونیج اهل حق هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
کرنده. (ناظم الاطباء). کرنگه. (از برهان). لیف جولاهگان و شوی مالان باشد و آن جاروب مانندی است که بدان آش و آهار بر تارۀ جامه مالند. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کرنده و کرنگه شود
کرنده. (ناظم الاطباء). کرنگه. (از برهان). لیف جولاهگان و شوی مالان باشد و آن جاروب مانندی است که بدان آش و آهار بر تارۀ جامه مالند. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کرنده و کرنگه شود
نام رودخانه ای است که از طرف زردکوه می آید و مسکن لران است و از نواحی صفاهان می گذرد. (برهان) (ناظم الاطباء). نام رود مشهوری است به اصفهان. (آنندراج). کرنگ. (مخفف کوهرنگ). کرنده
نام رودخانه ای است که از طرف زردکوه می آید و مسکن لران است و از نواحی صفاهان می گذرد. (برهان) (ناظم الاطباء). نام رود مشهوری است به اصفهان. (آنندراج). کرنگ. (مخفف کوهرنگ). کرنده
کرنده. میدان اسب دوانی را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) ، رنگی است مخصوص اسب که آن را کرن گویند. (برهان). اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد. (ناظم الاطباء). کرن. کرنده. کرنگ. (حاشیۀ برهان چ معین) ، جرگه و حلقه زدن مردم باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). کرنگ. (حاشیۀ برهان چ معین) ، دیگی را گویندکه رنگرزان بقم و رنگهای دیگر در آن جوشانند. (برهان) (از آنندراج). دیگ رنگرزان که در آن رنگها جوشانند. (ناظم الاطباء). کرنگ. (حاشیۀ برهان چ معین)
کرنده. میدان اسب دوانی را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) ، رنگی است مخصوص اسب که آن را کرن گویند. (برهان). اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد. (ناظم الاطباء). کرن. کرنده. کرنگ. (حاشیۀ برهان چ معین) ، جرگه و حلقه زدن مردم باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). کرنگ. (حاشیۀ برهان چ معین) ، دیگی را گویندکه رنگرزان بَقَم و رنگهای دیگر در آن جوشانند. (برهان) (از آنندراج). دیگ رنگرزان که در آن رنگها جوشانند. (ناظم الاطباء). کرنگ. (حاشیۀ برهان چ معین)
قصبۀ مرکز بخش کرند. در دامنۀ کوهی بنا شده و منظرۀ باصفادارد. گردنۀ پاطاق که یکی از نقاط مهم نظامی غرب است در مغرب آن قرار دارد. از شمال به زهاب، از مشرق به ماهیدشت، از جنوب به لرستان و از مغرب به عراق محدود است. (از جغرافیای غرب ایران صص 74-75). قصبۀ مرکزی بخش کرند از شهرستان شاه آباد. سردسیر است و تابستان آن معتدل، از این جهت گردشگاه مردم شاه آباد و قصرشیرین است. در حدود 5هزار نفر که اکثر اهل حق هستنددر آنجا سکونت دارند. صنعت حدادی و کشت میوه و بخصوص انگور در کرند رونق دارد. دو زیارتگاه به نام مقبرۀ بنیامین و پیرموسی از آثار قدیم و مورد توجه اهل حق این منطقه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
قصبۀ مرکز بخش کرند. در دامنۀ کوهی بنا شده و منظرۀ باصفادارد. گردنۀ پاطاق که یکی از نقاط مهم نظامی غرب است در مغرب آن قرار دارد. از شمال به زهاب، از مشرق به ماهیدشت، از جنوب به لرستان و از مغرب به عراق محدود است. (از جغرافیای غرب ایران صص 74-75). قصبۀ مرکزی بخش کرند از شهرستان شاه آباد. سردسیر است و تابستان آن معتدل، از این جهت گردشگاه مردم شاه آباد و قصرشیرین است. در حدود 5هزار نفر که اکثر اهل حق هستنددر آنجا سکونت دارند. صنعت حدادی و کشت میوه و بخصوص انگور در کرند رونق دارد. دو زیارتگاه به نام مقبرۀ بنیامین و پیرموسی از آثار قدیم و مورد توجه اهل حق این منطقه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پریدوش، پردوش، پرندوار درختچه ای کوچک از تیرۀ ریواس، با بوتۀ پرشاخ، ساقۀ خاکستری، برگ های باریک و نوک تیز و میوۀ بال دار، نوعی پارچۀ ابریشمی ساده و بی نقش، حریر، برای مثال سه نگردد بریشم ار او را / پرنیان خوانی و حریر و پرند (هاتف - ۴۹) تیغ و شمشیر برّان و جوهردار، برای مثال به زرین و سیمین دو صد تیغ هند / چه زو سی به زهرآب داده پرند (فردوسی - ۱/۲۳۸)، ز یاقوت و الماس و از تیغ هند / همه تیغ هندی سراسر پرند (فردوسی - ۷/۳۰۵)
پَریشَب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پَرَندوش، پَریدوش، پَردوش، پَرَندوار درختچه ای کوچک از تیرۀ ریواس، با بوتۀ پرشاخ، ساقۀ خاکستری، برگ های باریک و نوک تیز و میوۀ بال دار، نوعی پارچۀ ابریشمی ساده و بی نقش، حریر، برای مِثال سه نگردد بریشم ار او را / پرنیان خوانی و حریر و پرند (هاتف - ۴۹) تیغ و شمشیر برّان و جوهردار، برای مِثال به زرین و سیمین دو صد تیغ هند / چه زو سی به زهرآب داده پرند (فردوسی - ۱/۲۳۸)، ز یاقوت و الماس و از تیغ هند / همه تیغ هندی سراسر پرند (فردوسی - ۷/۳۰۵)
آجرچینی لبۀ باغچه یا جوی و مانند آن، برای مثال تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد / گوزن تا همی از شیر پر کند پستان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۹) اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، آذربویه، خلخان، آذربو، اشنیان، شنان
آجرچینی لبۀ باغچه یا جوی و مانند آن، برای مِثال تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد / گوزن تا همی از شیر پُر کند پستان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۹) اِشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، آذَربویِه، خَلخان، آذَربو، اُشنَیان، شُنان
لیف جولاهگان. (برهان) (آنندراج). لیف جولاهگان و شوی مالان، یعنی جاروب مانندی که بدان آش و آهار بر جامه زنند. (ناظم الاطباء). شوکهالحائک. (انجمن آرا). شوکه. کرندۀ بافکار و آن آلتی است که به وی روی جامه را هموار کنند و آهار برتار جامه مالند. (منتهی الارب). رجوع به کرند شود
لیف جولاهگان. (برهان) (آنندراج). لیف جولاهگان و شوی مالان، یعنی جاروب مانندی که بدان آش و آهار بر جامه زنند. (ناظم الاطباء). شوکهالحائک. (انجمن آرا). شوکه. کرندۀ بافکار و آن آلتی است که به وی روی جامه را هموار کنند و آهار برتار جامه مالند. (منتهی الارب). رجوع به کرند شود
ردیفی از آجر که روی زمین کنار جوی یا باغچه جنب یکدیگر چینند خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان، ردیف رده قطار، گیاهی است شبیه اشنان که بدان رخت شویند و اشخار و قلیا از آن سازند
ردیفی از آجر که روی زمین کنار جوی یا باغچه جنب یکدیگر چینند خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان، ردیف رده قطار، گیاهی است شبیه اشنان که بدان رخت شویند و اشخار و قلیا از آن سازند
غربالی سیمی دارای سوراخهای نسبته بزرگ که با آن غلات را پاک کنند، نوعی غربال که بدان خاک و شن را میبیزند. طنابی که به چوب یا درختی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند تاب ارجوحه، ریسمانی که یک سر آنرا حلقه کنند و در زیر خاک پنهان سازند و سر دیگر را شخصی گرفته در کمین مینشینند تا آدمی یا جانوری را که پای در آن میان نهند به سوی خود کشند و او را بگیرند، فنی است از جمله فنون کشتی گیری پای خود را به پای دیگری بند کند و او را بیندازد و آنرا به عربی شغزبیه نامند
غربالی سیمی دارای سوراخهای نسبته بزرگ که با آن غلات را پاک کنند، نوعی غربال که بدان خاک و شن را میبیزند. طنابی که به چوب یا درختی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند تاب ارجوحه، ریسمانی که یک سر آنرا حلقه کنند و در زیر خاک پنهان سازند و سر دیگر را شخصی گرفته در کمین مینشینند تا آدمی یا جانوری را که پای در آن میان نهند به سوی خود کشند و او را بگیرند، فنی است از جمله فنون کشتی گیری پای خود را به پای دیگری بند کند و او را بیندازد و آنرا به عربی شغزبیه نامند