جدول جو
جدول جو

معنی خرند

خرند
آجرچینی لبۀ باغچه یا جوی و مانند آن، برای مثال تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد / گوزن تا همی از شیر پر کند پستان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۹)
اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، آذربویه، خلخان، آذربو، اشنیان، شنان
تصویری از خرند
تصویر خرند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خرند

خرند

خرند
ردیفی از آجر که روی زمین کنار جوی یا باغچه جنب یکدیگر چینند خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان، ردیف رده قطار، گیاهی است شبیه اشنان که بدان رخت شویند و اشخار و قلیا از آن سازند
فرهنگ لغت هوشیار

خرند

خرند
ردیفی از آجر که روی زمین، کنار نهر یا باغچه، پهلوی هم چینند
خرند
فرهنگ فارسی معین

خرند

خرند
دهی است جزء دهستان شراء بخش وفس شهرستان اراک، واقع در 37هزارگزی جنوب کمیجان و یک هزارگزی راه مالرو عمومی. این ده کوهستانی و سردسیر است. آب آن از قنات. محصول آن غلات و انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

خرند

خرند
گیاهی باشد مانند اشنان که بدان هم رخت شویند و هم از آن اشخار و قلیا سازند. (از برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج). گیاهی است بر شبه اشنان و بزبان دیگر شخار خوانندش. بوشکور گفت:
تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد
گوزن تا همی از شیر پر کند پستان.
(از لغت فرس اسدی).
هر کجا تیغ تو بود قصار
نبود حاجت شخار و خرند.
فخری (از آنندراج).
مرحوم دهخدا می گوید در خوار ورامین آنرا سخار گویند و گازران و رنگرزان بکار دارند، خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان را نیز گویند. (از برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) :
اولاً خرگاه سازند و خرند
ترک را زآن پس بمهمان آورند.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا

خرند

خرند
ایوان چیده شده با آجرهای قائم، آب راهه ی باریک دور حیاط.، جور بودن، مطابقت داشتن، مانند هم بودن
فرهنگ گویش مازندرانی

خراد

خراد
نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله دلاوری ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی
خراد
فرهنگ نامهای ایرانی