جدول جو
جدول جو

معنی کرنج - جستجوی لغت در جدول جو

کرنج
برنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، گرنج، ارز، برنگ
تصویری از کرنج
تصویر کرنج
فرهنگ فارسی عمید
کرنج
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، کبودان، غرمج، بوغنج، سیسارون، سنز، شونیز، سنیز، سیاه تخمه
تصویری از کرنج
تصویر کرنج
فرهنگ فارسی عمید
کرنج
چین خورده، چروکیده
کرنج کرنج: چین چین، پرچروک
تصویری از کرنج
تصویر کرنج
فرهنگ فارسی عمید
کرنج
زهر
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، شرنگ، هندوانۀ ابوجهل، علقم، ابوجهل، حنظله، پژند، فنگ، خربزۀ ابوجهل، کبست، پهی، پهنور، کبستو، گبست
تصویری از کرنج
تصویر کرنج
فرهنگ فارسی عمید
کرنج
(کُ رَ)
برنج. ارز. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). برنج خوردنی. (حاشیۀ برهان چ معین) :
آن کرنج و شکرش برداشت پاک
و اندر آن دستار آن زن بست خاک.
رودکی.
بر آن کس که زی کرم کردی خورش
ز شیر و کرنج آمدش پرورش.
فردوسی.
بیاراستندش دبیر و وزیر
کرنجش بدی خوردن و شهد و شیر.
فردوسی.
چو بشنید برپای جست اردشیر
که با من فراوان کرنجست و شیر.
فردوسی.
ای به کوپال گران کوفته پیلان را پشت
چو کرنجی که فروکوفته باشد به جواز.
فرخی.
در اثنای آنکه به بازار می رفتم تا کرنج خرم، اشتری جسته و مهارگسسته بر من گذشت. (سندبادنامه صص 130-131). در شادی شیخ شیر و کرنج می پختند. (انیس الطالبین) ، فلفل سیاه. (ناظم الاطباء) ، باز شکاری. (ناظم الاطباء). اما دراین معنی مصحف کریج است. رجوع به کریج شود
لغت نامه دهخدا
کرنج
(کَ / کُ رِ / کِ رَ)
سیاه دانه باشد و آن تخمی است سیاه که بر روی نان کنند. (برهان) (آنندراج). سیاه دانه. شونیز. (ناظم الاطباء) (جهانگیری). دانۀ سیاه و خوشبو. حبهالسوداء. (یادداشت مؤلف). اسم فارسی شونیز است و نیز به فارسی سیاه دانه نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
کرنج
(کَ / کُ رِ / کَ رَ)
کرنچ. (برهان). خرمای ابوجهل. (برهان) (از آنندراج). نوعی از خرما است که خرمای ابوجهل گویند. (ناظم الاطباء) ، زهر قاتل. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کرنج
سیاه دانه، حنظل. برنج ارز: (در اثنای آنک ببازار میرفتم تا کرنج خرم اشتری جسته و مهار گسسته بر من گذشت. ) (سند باد نامه)
تصویری از کرنج
تصویر کرنج
فرهنگ لغت هوشیار
کرنج
((کَ یا کِ نَ))
سیاه دانه، شونیز
تصویری از کرنج
تصویر کرنج
فرهنگ فارسی معین
کرنج
((کُ رَ))
برنج
تصویری از کرنج
تصویر کرنج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترنج
تصویر ترنج
(دخترانه)
میوه ای از خانواده مرکبات که از مرکبات دیگر درشت تر است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرنج
تصویر سرنج
اکسید سرب، گردی سمّی و سرخ رنگ که از حرارت دادن مردار سنگ به دست می آید و در نقاشی، تذهیب، سفالگری، شیشه سازی و نیز به عنوان ضد زنگ برای رنگ کردن اشیای آهنی به کار می رود، اسرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرجن
تصویر کرجن
کرکرانک، استخوان نرم، غضروف، کرجن، کرکرک، کرکری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنج
تصویر ترنج
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، اترج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو، برای مثال رسم ترنج است که در روزگار / پیش دهد میوه پس آرد بهار (نظامی۱ - ۷)، نوعی نقش و نگار که از ترکیب گل، برگ و طرح های اسلیمی ساخته می شود و بیشتر در نقشۀ قالی، قالیچه، پردۀ قلمکار، کاشی و تذهیب کاری در وسط نقش های دیگر قرار می گیرد و گاهی در چهارگوشۀ آن طرح های سه گوشه به شکل لچک ساخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرنش
تصویر کرنش
فروتنی، تواضع، سر فرود آوردن در برابر شخص بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرنگ
تصویر کرنگ
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرن، کورنگ، کران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنج
تصویر برنج
دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، ارز، برنگ، کرنج، گرنج
آلیاژی زرد رنگ و مرکب از مس و روی که برای ساختن سماور یا کفۀ ترازو و سینی به کار می رود، پرنگ
برنج چمپا: نوعی برنج نامرغوب با نشاستۀ زیاد
برنج دم سیاه: نوعی برنج بلند که دم شالی آن سیاه است
برنج صدری: نوعی برنج دانه بلند
برنج کابلی: برنگ کابلی، در علم زیست شناسی گیاهی با شاخه های دراز، برگ های بیضی، گل های سفید خوشه ای و میوه ای قرمز و تندمزه که مصرف دارویی دارد
برنگ کابلی: برنج کابلی، در علم زیست شناسی گیاهی با شاخه های دراز، برگ های بیضی، گل های سفید خوشه ای و میوه ای قرمز و تندمزه که مصرف دارویی دارد
برنج گرده: نوعی برنج با دانه های کوتاه و گرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرنر
تصویر کرنر
گوشه، در ورزش فوتبال گوشۀ زمین بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلنج
تصویر کلنج
عجب، تکبر، خودستایی
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرنب
تصویر کرنب
کلم، کلم سنگ، کلم قمری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرند
تصویر کرند
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرن، کرنگ، کورنگ، کران،
میدان اسب دوانی، حلقه، جرگۀ مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرنجو
تصویر کرنجو
بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، فرهانج، درفنجک، خفتک، خفتو، فرنجک، فدرنجک، سکاچه، خفج، برفنجک، برغفج، برخفج
فرهنگ فارسی عمید
(کَ رَ)
مرض کابوس است. (آنندراج) (انجمن آرا). بمعنی کابوس است و آن سنگینیی باشد که در خواب بر مردم افتد. (برهان). گرانی باشد که در خواب بر مردم افتد و آن را بتازی کابوس خوانند و به فارسی عبدالجنگ خوانند. (فرهنگ اوبهی). فربخک. (جهانگیری). سودائی و ثقلی است که در خواب بر مردم افتد. (یادداشت مؤلف) :
ز ناگه بار پیری بر من افتاد
چو بر خفته فتد ناگه کرنجو.
فرالاوی.
رجوع به کابوس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرنجو
تصویر کرنجو
سنگینیی که در خواب بر مردم افتد کابوس بختک: (زنا گه بار پیری بر من افتد چو بر خفته فتد نا گه کرنجو) (فرالاوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرنج
تصویر صرنج
پارسی تازی گشته سرنج سرنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنج
تصویر سرنج
اکسید سرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنج
تصویر پرنج
برنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنج
تصویر ترنج
چین و شکنج، سخت در هم فشرده، در هم کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنج
تصویر زرنج
پارسی تازی گشته زرنگ نام شهری درسیستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرنج
تصویر آرنج
مفصل وبند میان بازو، مرفق
فرهنگ لغت هوشیار
آلیاژی است از مس و روی، رنگ آن زرد است، و دانه ای استاز نوع غلات شبیه گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرنجو
تصویر کرنجو
((کَ رَ))
کابوس، بختک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرنت
تصویر کرنت
عمل جراحی، عمل کردن، جراحی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترنج
تصویر ترنج
ترنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برنج
تصویر برنج
برنج
فرهنگ واژه فارسی سره