جدول جو
جدول جو

معنی کرنج

کرنج
(کُ رَ)
برنج. ارز. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). برنج خوردنی. (حاشیۀ برهان چ معین) :
آن کرنج و شکرش برداشت پاک
و اندر آن دستار آن زن بست خاک.
رودکی.
بر آن کس که زی کرم کردی خورش
ز شیر و کرنج آمدش پرورش.
فردوسی.
بیاراستندش دبیر و وزیر
کرنجش بدی خوردن و شهد و شیر.
فردوسی.
چو بشنید برپای جست اردشیر
که با من فراوان کرنجست و شیر.
فردوسی.
ای به کوپال گران کوفته پیلان را پشت
چو کرنجی که فروکوفته باشد به جواز.
فرخی.
در اثنای آنکه به بازار می رفتم تا کرنج خرم، اشتری جسته و مهارگسسته بر من گذشت. (سندبادنامه صص 130-131). در شادی شیخ شیر و کرنج می پختند. (انیس الطالبین) ، فلفل سیاه. (ناظم الاطباء) ، باز شکاری. (ناظم الاطباء). اما دراین معنی مصحف کریج است. رجوع به کریج شود
لغت نامه دهخدا