از جای گشتن و از جای کشیدن و گردانیدن باشد. (برهان) (آنندراج) ، کوفته خاطر شدن. رنجیدن. (آنندراج) : مکیبید و از راستی مگذرید. فردوسی (از آنندراج). جای غول است این سرای پرنهیب مردمی خواهی از این مردم بکیب. امیر حسینی. چون از پادشاه و امرای موافق نهایت کبیده بود... (مقدمۀ سیرالمتأخرین نواب سید غلامحسین طباطبائی) ، از راه دوستی و صداقت بازگشتن. (آنندراج ذیل کبیده). و رجوع به کیبیدن شود
از جای گشتن و از جای کشیدن و گردانیدن باشد. (برهان) (آنندراج) ، کوفته خاطر شدن. رنجیدن. (آنندراج) : مکیبید و از راستی مگذرید. فردوسی (از آنندراج). جای غول است این سرای پرنهیب مردمی خواهی از این مردم بکیب. امیر حسینی. چون از پادشاه و امرای موافق نهایت کبیده بود... (مقدمۀ سیرالمتأخرین نواب سید غلامحسین طباطبائی) ، از راه دوستی و صداقت بازگشتن. (آنندراج ذیل کبیده). و رجوع به کیبیدن شود
بیکسو رفتن کناره کردن، از جایی بجایی کشیدن، تحاشی کردن، از راستی بکژی شدن انحراف: مکیبید و از راستی مگذرید، فریفتن، بعشق: یارب بیافریدی رویی بدین مثال خود رحم کن بر امت و از راهشان مکیب، (شهید بلخی)
بیکسو رفتن کناره کردن، از جایی بجایی کشیدن، تحاشی کردن، از راستی بکژی شدن انحراف: مکیبید و از راستی مگذرید، فریفتن، بعشق: یارب بیافریدی رویی بدین مثال خود رحم کن بر امت و از راهشان مکیب، (شهید بلخی)
فرود آوردن چیزی با شدت مثلاً تخم مرغ را به دیوار کوبید، میخ یا چیز دیگر را با چکش زدن که در چیزی فرو رود، به شدت برخورد کردن با چیزی مثلاً ماشین را به دیوار کوبید، به صدا درآوردن کوبۀ در مثلاً در را کوبیدند، کنایه از خراب و ویران کردن ساختمان کنایه از به شدت مخالفت یا انتقاد کردن
فرود آوردن چیزی با شدت مثلاً تخم مرغ را به دیوار کوبید، میخ یا چیز دیگر را با چکش زدن که در چیزی فرو رود، به شدت برخورد کردن با چیزی مثلاً ماشین را به دیوار کوبید، به صدا درآوردن کوبۀ در مثلاً در را کوبیدند، کنایه از خراب و ویران کردن ساختمان کنایه از به شدت مخالفت یا انتقاد کردن
حمل کردن، چیزی یا کسی را با فشار و زور به طرفی بردن، برای مثال طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف (حافظ - ۵۹۶) خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب مثلاً برایم زرشک پلو کشید خالی کردن، تهی کردن جذب کردن به ویژه جذب مایعات، بیرون آوردن اسلحه یا شمشیر یا کارد و مانند آن به قصد حمله یا تهدید مثلاً به روی هم شمشیر کشیدند، پوشاندن با پارچه، پرده و مانند آن، برای مثال بفرمود تا دیبه خسروان / کشیدند بر روی پور جوان (فردوسی۲ - ۱/۵۳۶) کنار زدن، برای مثال صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست / فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید؟ (حافظ - ۴۶۴) ، کش دادن، دراز کردن مادۀ چیزی را استخراج کردن، دود کردن مثلاً سیگار کشید سنجیدن، وزن کردن نقاشی کردن، ترسیم کردن کنایه از تحمل کردن، گذراندن نخ، سیخ و مانند آن از چیزی مثلاً مرواریدها را به رشته کشید، درآوردن، کندن مثلاً دندانش را کشید گسترده شدن، امتداد یافتن، به طول انجامیدن، طول کشیدن، میل داشتن، برای مثال دل ضعیفم از آن می کشد به طرف چمن / که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد (حافظ - ۲۶۶) منجر شدن، انجامیدن، رسیدن، برای مثال به سام نریمان کشیدش نژاد / بسی داشتی رزم رستم به یاد (فردوسی۲ - ۳/۱۷۲۷) سوق دادن، راندن، برای مثال تهمتن سپه را به هامون کشید/ سپهبد سوی کوه بیرون کشید (فردوسی۲ - ۴/۲۷۳) بالا بردن، افراختن، برای مثال هر که را خوابگه آخر نه که مشتی خاک است / گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را (حافظ - ۳۴ حاشیه) کنایه از آشامیدن، نوشیدن، برای مثال تو را گاه بزم است و آوای رود / کشیدن می و پهلوانی سرود (فردوسی۲ - ۱/۳۰۱) رفتن، روان شدن، حرکت کردن، برای مثال ز ره سوی ایوان کشیدند شاد / همه رنج ها پهلوان کرد یاد (اسدی - ۱۹۲)
حمل کردن، چیزی یا کسی را با فشار و زور به طرفی بردن، برای مِثال طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکُشد زهی شرف (حافظ - ۵۹۶) خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب مثلاً برایم زرشک پلو کشید خالی کردن، تهی کردن جذب کردن به ویژه جذب مایعات، بیرون آوردن اسلحه یا شمشیر یا کارد و مانند آن به قصد حمله یا تهدید مثلاً به روی هم شمشیر کشیدند، پوشاندن با پارچه، پرده و مانند آن، برای مِثال بفرمود تا دیبه خسروان / کشیدند بر روی پور جوان (فردوسی۲ - ۱/۵۳۶) کنار زدن، برای مِثال صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست / فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید؟ (حافظ - ۴۶۴) ، کش دادن، دراز کردن مادۀ چیزی را استخراج کردن، دود کردن مثلاً سیگار کشید سنجیدن، وزن کردن نقاشی کردن، ترسیم کردن کنایه از تحمل کردن، گذراندن نخ، سیخ و مانند آن از چیزی مثلاً مرواریدها را به رشته کشید، درآوردن، کندن مثلاً دندانش را کشید گسترده شدن، امتداد یافتن، به طول انجامیدن، طول کشیدن، میل داشتن، برای مِثال دل ضعیفم از آن می کشد به طرف چمن / که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد (حافظ - ۲۶۶) منجر شدن، انجامیدن، رسیدن، برای مِثال به سام نریمان کشیدش نژاد / بسی داشتی رزم رستم به یاد (فردوسی۲ - ۳/۱۷۲۷) سوق دادن، راندن، برای مِثال تهمتن سپه را به هامون کشید/ سپهبد سوی کوه بیرون کشید (فردوسی۲ - ۴/۲۷۳) بالا بردن، افراختن، برای مِثال هر که را خوابگه آخر نه که مشتی خاک است / گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را (حافظ - ۳۴ حاشیه) کنایه از آشامیدن، نوشیدن، برای مِثال تو را گاه بزم است و آوای رود / کشیدن می و پهلوانی سرود (فردوسی۲ - ۱/۳۰۱) رفتن، روان شدن، حرکت کردن، برای مِثال ز ره سوی ایوان کشیدند شاد / همه رنج ها پهلوان کرد یاد (اسدی - ۱۹۲)
کندن کاویدن، خراشیدن، شکافتن، مکابره کردن با کسی (درین صورت با} با {استعمال شود) : (خدایی که کوه سهند آفرید ترا داد بینی چو کوه سراب . {} نیی کوهکن چند کابا نیش نگهدار ادب با بزرگان مکاب،) (کمال خجندی)
کندن کاویدن، خراشیدن، شکافتن، مکابره کردن با کسی (درین صورت با} با {استعمال شود) : (خدایی که کوه سهند آفرید ترا داد بینی چو کوه سراب . {} نیی کوهکن چند کابا نیش نگهدار ادب با بزرگان مکاب،) (کمال خجندی)
امتداد دادن، به سوی خود آوردن، بردن، حمل کردن، تحمل کردن، رنج بردن، منجر شدن، جذب کردن، وزن کردن، نقاشی کردن، نوشیدن، بیرون آوردن، تدخین کردن، دود کردن، تقد
امتداد دادن، به سوی خود آوردن، بردن، حمل کردن، تحمُل کردن، رنج بردن، منجر شدن، جذب کردن، وزن کردن، نقاشی کردن، نوشیدن، بیرون آوردن، تدخین کردن، دود کردن، تقد