جدول جو
جدول جو

معنی کوبیدن

کوبیدن
فرود آوردن چیزی با شدت مثلاً تخم مرغ را به دیوار کوبید،
میخ یا چیز دیگر را با چکش زدن که در چیزی فرو رود،
به شدت برخورد کردن با چیزی مثلاً ماشین را به دیوار کوبید،
به صدا درآوردن کوبۀ در مثلاً در را کوبیدند،
کنایه از خراب و ویران کردن ساختمان
کنایه از به شدت مخالفت یا انتقاد کردن
تصویری از کوبیدن
تصویر کوبیدن
فرهنگ فارسی عمید