جدول جو
جدول جو

معنی کبالی - جستجوی لغت در جدول جو

کبالی
(کَ)
کبل بمعنی رسن و طناب و مراد از کبالی شاید بافنده و تابندۀ رسن باشد. (حاشیۀ دیوان ناصرخسرو) :
دین فخر تو است و ادب و خط و دبیری
پیشه ست چو حلاجی و درزی و کبالی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلالی
تصویر کلالی
کوزه گری، سفال گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابلی
تصویر کابلی
از مردم کابل، تهیه شده در کابل، برای مثال ز ترکان بسی در پس پشت اوی / یکی کابلی تیغ در مشت اوی (فردوسی - ۸/۴۵۳)، کولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبالت
تصویر کبالت
عنصر فلزی سفید رنگ، سخت، چکش خوار، قابل مفتول شدن، نامحلول در آب و محلول در اسید ازتیک که در تهیۀ برخی آلیاژها، رنگ ها و جلادهنده ها به کار می رود
کبالت ۶۰: کبالت رادیواکتیو که در معالجۀ سرطان از آن استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبالی
تصویر تبالی
آزمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبالی
تصویر طبالی
شغل و عمل طبال تبیره زنی طبل نوازی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کابل، آنچه که وابسته و مربوط به کابل باشد یا در آنجا بدست آید. یا اهلیلج کابلی. هلیله منسوب به کابل هلیله. یا تیغ کابل. تیغ ساخته کابل: (ز ترکان بسی در پس پشت اوی یکی کابلی تیغ در مشت اوی . {یا خنجر کابلی خنجر ساخته کابل: (کنون چنبری گشت پشت یلی تابد همی خنجر کابلی . {یا رقص کابلی. نوعی رقص منسوب به کابل، از مردم کابل اهل کابل
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کباب: بصورت و هیئت کباب، کبابفروش. کباب پز. یا گوشت کباب. قسمتهای کم ارزش گوشت گوسفند از جمله قلوه گاه و دنده ها که بیشتر مورد استفاده کبابیها برای کباب کوبیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبلای
تصویر کبلای
کرب یی: کبی جعفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحالی
تصویر کحالی
شغل و عمل کحال، علم بامراض چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلالی
تصویر کلالی
منسوب به کلال، کوزه گر کاسه گر فخار: (با سنگ و تیغ دست کلالی چو یار شد خونریز تر چو استره آبدار شد)، (سیفی بدیعی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیالی
تصویر کیالی
عمل و شغل کیال، دستمزدی که بوزن کننده محصول پردازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبالی
تصویر حبالی
جمع حبلی، زنان باردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبالی
تصویر طبالی
((طَ بّ))
طبل نوازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
کسی که کارش پختن کباب است، جایی که در آن کباب می فروشند، گوشتی که مناسب کباب است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبالت
تصویر کبالت
((کُ))
فلزی سفید و مایل به قرمز، سخت و شکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
Barbequed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
grillé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
dipanggang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
kukaanga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
mangalda pişmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
バーベキューされた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
烧烤的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
על הגריל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
바비큐 된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
grelhado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
ग्रिल किया हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
gegrild
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
grigliato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
a la parrilla
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
на грилі
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
жареный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
grillowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
gegrillt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کبابی
تصویر کبابی
ปิ้งย่าง
دیکشنری فارسی به تایلندی