جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کلالی

کلالی

کلالی
منسوب به کلال، کوزه گر کاسه گر فخار: (با سنگ و تیغ دست کلالی چو یار شد خونریز تر چو استره آبدار شد)، (سیفی بدیعی)
کلالی
فرهنگ لغت هوشیار

دلالی

دلالی
داساری عمل دلال، پولی که از بابت حق دلال باو میپردازند
دلالی
فرهنگ لغت هوشیار

کلاله

کلاله
زلف، کاکل، بخشی از گل که برای جذب دانه های گرده نگه داشتن و رویاندن آنها و تولید میوه است
کلاله
فرهنگ نامهای ایرانی

جلالی

جلالی
فری مهی، خورشیدی سال خورشیدی را در فارسی از آن روی جلالی گویند که هنگام شاهی جلال الدین ملکشاه بنیاد گذاری شده
فرهنگ لغت هوشیار

جلالی

جلالی
مربوط به جلال، تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماهِ سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماهِ دوازدهم. این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
جلالی
فرهنگ فارسی عمید

کلاله

کلاله
کسی که نه پدر دارد و نه فرزند، آنکه بستۀ کسی باشد اما از خویشان نزدیک مانند پسر و برادر نباشد و از خویشان دور باشد
کلاله
فرهنگ فارسی عمید