منسوب به کابل، آنچه که وابسته و مربوط به کابل باشد یا در آنجا بدست آید. یا اهلیلج کابلی. هلیله منسوب به کابل هلیله. یا تیغ کابل. تیغ ساخته کابل: (ز ترکان بسی در پس پشت اوی یکی کابلی تیغ در مشت اوی . {یا خنجر کابلی خنجر ساخته کابل: (کنون چنبری گشت پشت یلی تابد همی خنجر کابلی . {یا رقص کابلی. نوعی رقص منسوب به کابل، از مردم کابل اهل کابل
دهی از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه شهرستان نیشابور، واقع در 16 هزارگزی شمال فدیشه. جلگه، معتدل، سکنۀ آن 343 تن است آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
منسوب به کابل: رقص کابلی، خنجر کابلی، اهلیلج کابلی: کنون چنبری گشت پشت یلی نتابد همی خنجر کابلی. فردوسی. درفش درفشان پس پشت او یکی کابلی تیغ در مشت او. فردوسی. بقلب اندرون چند از ایشان بکشت چو بیچاره تر گشت بنمود پشت. فردوسی. ز ترکان بسی در پس پشت اوی یکی کابلی تیغ در مشت اوی. فردوسی
ابوبکر محمد بن علی بن... کابلی از اهل اصفهان است و شاید اصل وی از کابل باشد. شیخی صالح و سدید است. او از ابوالقاسم علی بن عبدالرحمن بن علیک نیشابوری استماع حدیث کرد و من از او دراصفهان حدیث شنیدم. (الانساب سمعانی ورق 469 الف) ابوعبدالله محمد بن عباس کابلی. وی از ابراهیم بن اسماعیل بن محمد بن المعقب حدیث کرد و ابوعبدالله مخلد الدوری از او. و همین مخلد گفته است که تاریخ وفات او رجب سال 271 هجری قمری بود. (معجم البلدان ذیل لغت کابل) برادر محمدخان قورجی. (تاریخ شاهی ص 326)