جدول جو
جدول جو

معنی کبالت

کبالت((کُ))
فلزی سفید و مایل به قرمز، سخت و شکننده
تصویری از کبالت
تصویر کبالت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کبالت

کبالت

کبالت
عنصر فلزی سفید رنگ، سخت، چکش خوار، قابل مفتول شدن، نامحلول در آب و محلول در اسید ازتیک که در تهیۀ برخی آلیاژها، رنگ ها و جلادهنده ها به کار می رود
کبالتِ ۶۰: کبالت رادیواکتیو که در معالجۀ سرطان از آن استفاده می شود
کبالت
فرهنگ فارسی عمید

کبالت

کبالت
فلزی است سفید مایل به سرخی، سخت و شکننده که شمارۀ اتمی آن 27 است و در 1490 درجه می گدازد. وزن مخصوصش 8/8 است. این فلز با مس و آهن و فولاد بصورت آلیاژ در می آید. در جوهر شوره (اسید) ازتیک (اسید نیتریک) حل می شود
لغت نامه دهخدا

کفالت

کفالت
کفیل کسی شدن، عهده دار امری گردیدن، به عهده گرفتن چیزی بابت کسی، ضمان
کفالت
فرهنگ فارسی عمید

کسالت

کسالت
کاهل شدن، سستی و آهستگی و دلشکستگی، رنجوری، بیماری، آزردگی، دلگیری
فرهنگ لغت هوشیار

کلالت

کلالت
خسته شدن مانده گردیدن، خستگی ماندگی. بی پدر شدن، مانده شدن
کلالت
فرهنگ لغت هوشیار