جدول جو
جدول جو

معنی کانور - جستجوی لغت در جدول جو

کانور
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کنور، پرخو، کندوک، کندو، کندوله
تصویری از کانور
تصویر کانور
فرهنگ فارسی عمید
کانور
کندوی غله را گویندیعنی ظرفی که غله در آن کنند، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کافور
تصویر کافور
(پسرانه)
معرب از سنسکریت، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای تورانی شهر بیداد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کافور
تصویر کافور
ماده ای سفید رنگ، خوش بو و سمّی که مصرف دارویی داشته و در تهیۀ مواد منفجره و حشره کش به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانون
تصویر کانون
محل گردآمدن گروهی با هدف خاص، انجمن، مرکز، در علم فیزیک نقطه ای در آینه یا عدسی که پرتوهای نور در آن به هم می رسند، آتشدان، آتش خانه، منقل، کوره، نام دو ماه از ماه های سریانی یا رومی، مطابق دسامبر و ژانویه، برای مثال گذشته بر تو هر آذار بهتر از کانون / نهاده با تو هر امروز وعدۀ فردا (انوری - ۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانتور
تصویر کانتور
دایرۀ حسابداری در تجارتخانه، کارخانه یا شرکت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانور
تصویر جانور
موجود زنده که قادر بر حرکت ارادی باشد، جاندار، ذی روح، برای مثال جانور از نطفه می کند، شکر از نی / برگ تر از چوب خشک و چشمه ز خارا (سعدی۲ - ۳۰۳)
کرم روده، حشره، به ویژه حشرۀ موذی و گزنده، حیوان، برای مثال نماند جانور از وحش و طیر و ماهی و مور / که بر فلک نشد از بی مرادی افغانش (سعدی - ۱۱۳)
کنایه از شخص ستمگر، بی ادب، موذی یا بدجنس، کنایه از انسان، برای مثال گفتم که جانور ز جهان خود نهایت است / گفتا پیمبر است نهایت ز جانور (ناصرخسرو۱ - ۲۷۲)
جانور گویا: کنایه از حیوان ناطق، انسان، آدمی
جانور دوپا: کنایه از حیوان ناطق، انسان، آدمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامور
تصویر کامور
کامیاب، آنکه به مراد و مقصود خود رسیده، موفق، خوشبخت، کامروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمانور
تصویر کمانور
کمان دار، برای مثال کمانور را کمان در چنگ مانده / دو پای آزرده، دست از جنگ مانده (فخرالدین اسعد - ۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاندر
تصویر کاندر
که اندر
فرهنگ فارسی عمید
تمرین عملیات جنگی برای آماده سازی نیروها و نمایش میزان توانایی آنان، رزمایش، به کارگیری ترفندهای زیرکانه برای انجام رساندن کاری، کنایه از خودنمایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
به هندی اسم کافور است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
شهری به هندوستان، (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(نُ نُر)
دهی است از دهستان باهو کلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. واقع در 28هزارگزی جنوب خاور دشتیاری کنار راه مالرو دشتیاری به ریمیدان. جلگه، گرمسیر، مالاریائی و دارای 400 تن سکنه است. آب آن از باران و چاه است. محصول آنجا غلات و حبوبات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین ناحیۀ ’هت گارون’ اروندیسمان تولوز، سکنه 718 تن
لغت نامه دهخدا
فرانسوی پشمریسه کرکریسه قسمی نخ که از ابریشم یا کرک ریسند و بدان لباسهای زمستانی مانند بلوز ژاکت و غیره بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانسر
تصویر کانسر
رشد بدخیم بافت ها در قسمتهای مختلف بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانور
تصویر جانور
حیوان، دارای جان، حی، زنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاتور
تصویر کاتور
کاتوره: (چه چیز است آنکه باز راست و بازور همی سازد بکار سازش گور) (بگور اندر شود ناگه پیاده برون آید سوار از گور کاتور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپور
تصویر کاپور
کافور
فرهنگ لغت هوشیار
داروئی است خوشبو و سفید رنگ از درختی که در چین و ژاپن میروید گرفته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاندر
تصویر کاندر
که اندر. یا کاندران. که اندر آن. یا کاندرین. که اندر این
فرهنگ لغت هوشیار
طریقه تنظیم عمل یکدستگاه، تمرین عملیات نظامی، حرکت قسمتهای مختلف ارتش برای انجام نقشه های جنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینور
تصویر کینور
انتقام کشنده کینه ور: الوتر... کینور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمانور
تصویر کمانور
آنکه دارای کمانست و کمان را بکار برد: (کمانور را کمان در چنگ مانده دو پای آزرده دست از جنگ مانده)، (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامور
تصویر کامور
کامیاب کامران، موفق فیروزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانتور
تصویر کانتور
دایره حسابداری در کارخانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانون
تصویر کانون
آتشخانه، و بمعنی قاعده و قانون نیز میباشد، مرکز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانور
تصویر جانور
((نِ وَ))
زنده، جاندار، حیوان، جک و، جانوران گوناگون به ویژه حشرات موذی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کانون
تصویر کانون
آتشدان، منقل، نام دو ماه از ماه های رومی، انجمن، باشگاه، در فارسی مرکز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مانور
تصویر مانور
((نُ وْ))
اجرای عملیات جنگی به طور نمایشی و تمرینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کافور
تصویر کافور
ماده ای است خوشبو و سفیدرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کانون
تصویر کانون
مرکز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارور
تصویر کارور
اپراتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جانور
تصویر جانور
حیوان
فرهنگ واژه فارسی سره