جدول جو
جدول جو

معنی کاظم - جستجوی لغت در جدول جو

کاظم
(پسرانه)
فروبرنده خشم، بردبار، حلیم، لقب امام هفتم شیعیان
تصویری از کاظم
تصویر کاظم
فرهنگ نامهای ایرانی
کاظم
فروخورندۀ خشم، بردبار
تصویری از کاظم
تصویر کاظم
فرهنگ فارسی عمید
کاظم
ساکت، خاموش، بردبار
تصویری از کاظم
تصویر کاظم
فرهنگ لغت هوشیار
کاظم
((ظِ))
فروخورنده خشم، خاموش، جمع کظمه
تصویری از کاظم
تصویر کاظم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاشم
تصویر کاشم
گیاهی کوهی شبیه انجدان، با برگ های بریده و گل های زرد که تخم و ریشۀ آن مصرف دارویی دارد، زیرۀ کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالم
تصویر کالم
بیوه، زن شوهرمرده، غیر دوشیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناظم
تصویر ناظم
کسی که کاری یا چیزی را نظم و ترتیب بدهد، نظم دهنده، در علوم ادبی به نظم آورنده، شاعر، در مدرسه، کسی که مسئول رسیدگی به نظم و انضباط دانش آموزان است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کام
تصویر کام
خواستۀ دل، آرزو، خواست، مقصود، اراده، برای مثال بدو گفت خسرو که نام تو چیست / کجا رفت خواهی و کام تو چیست (فردوسی۲ - ۵/۲۶۴۰)
لذت، خوشی، تنعم، قدرت، توانایی، برای مثال وزاوی است پیروزی و هم شکست / به نیک و به بد زو بود کام و دست (فردوسی۲ - ۲/۸۵۱)
کنایه از معشوق، محبوب، هوای نفسانی، کنایه از هم آغوشی
دهان، برای مثال زبان در «کام» کام از نام او یافت / نم از سرچشمۀ انعام او یافت (جامی 5 - ۱۹)
سقف دهان، قسمت درونی فک اعلیٰ، سقّ
کنایه از پک
غاسول، درختچه ای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگ های باریک، دراز و نوک تیز و گل های سبز، میوۀ این گیاه زرد، ترش مزه، خوراکی و ضد اسکوربوت و ضد کرم است، غاسول رومی، کاآم، کهام، شوک القصّار
کام جستن: در طلب آرزو برآمدن، در تحصیل کام و مراد کوشیدن
کام راندن: کنایه از به عیش و عشرت زندگی کردن، خوش گذراندن
کام گرفتن: کنایه از به وصال کسی رسیدن و با او هم آغوشی کردن
کام کشیدن: به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن
کام و کر: مراد، مقصود، آرزو، کام و گر، برای مثال کار بی علم کام وکر ندهد / تخم بی مغز بس ثمر ندهد (سنائی۱ - ۳۲۱ حاشیه)
کام و گر: مراد، مقصود، آرزو، برای مثال دهر کو خوان زندگانی ساخت / خورد هر چاشنی که کام و گر است (خاقانی - ۶۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کظم
تصویر کظم
فروخوردن خشم، خودداری از خشم گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاآم
تصویر کاآم
غاسول، درختچه ای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگ های باریک، دراز و نوک تیز و گل های سبز، میوۀ این گیاه زرد، ترش مزه، خوراکی و ضد اسکوربوت و ضد کرم است، غاسول رومی، کهام، کام، شوک القصّار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کظم
تصویر کظم
خودداری از خشم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام
تصویر کام
مراد، مقصود، خواهش، آرزو، منظور و بمعنای دهان نیز می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناظم
تصویر ناظم
شاعر، آنکه سخن را موزون کند، شعر گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کظام
تصویر کظام
بند بست
فرهنگ لغت هوشیار
کالمه پارسی است زنی را گویند که شوهرش مرده و پیر بمانده عروس مدح تو بکر آمد از سراچه فکرم نه هم چو زان دگر شاعران عجوزه و کالم (ابن یمین) فرانسوی آرام آسوده فرو نشسته: چون درد یا خشم آسایش خاموشی فرو نشستگی زنی که شوهرش مرده یا طق گرفته باشد بیوه: (پای تو از میانه رفت و زنت ماند کالم که نیز نکند شوی)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاشم به زبان دیلمی زیره موهی را گویند نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید. گیاهی است دایمی که بارتفاع 2 متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد. گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است. ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون. یا کاشن رومی. گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید. ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاآم
تصویر کاآم
مراد، مقصد، آرزو، قصد، آهنگ، شهوت
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی روشن، روشنگر، رده بندیک، شسته و رفته پوشنده، پوشیده نهفته پنهان کننده پوشنده، سرپوش رازدار، نهفته مستور: سرکاتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاتم
تصویر کاتم
((تِ))
پنهان کننده، پوشنده، سرپوش، رازدار، نهفته، مستور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالم
تصویر کالم
((لُ))
بیوه، زن بیوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناظم
تصویر ناظم
نظم دهنده، ترتیب دهنده، به نظم آورنده، شاعر، مسئول نظم و ترتیب در مدارس یا مؤسسات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کام
تصویر کام
سقف دهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کام
تصویر کام
مراد و مقصود، قصد، نیت، شهوت، کسی را خاریدن باعث شادکامی آن کس شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کظم
تصویر کظم
((کَ ظْ))
فرو خوردن خشم
فرهنگ فارسی معین
وظیفه، کار کردن
دیکشنری اردو به فارسی