سید کاظمی، به لطف طبع و جودت ذهن اتصاف داشت و در شیوۀ سپاهیگری سلوک نموده رایت جلادت می افراشت و در اوائل سلطنت خاقان مغفور در ملازمت درگاه عالم پناه بسر میبرد و به موجب فرمان واجب الاذعان جهت رسالت خواجه عمادالدین محمود کاوان که مشهور است بخواجۀ جهان روی توجه به جانب گلبرگه آورد و در وقت مراجعت از راه دریا به فارس رفته در شیراز رحل اقامت انداخت و هم در آن ولایت عازم سفر آخرت گشته خانه تن از مهمان روح بازپرداخت، قصیدۀ شهر آشوب که در مذمت اعیان و اشراف دارالسلطنه هرات منظوم شده از نتایج طبع اوست و مطلع آن قصیده این است. که: شکر خدا که قاضی شهر هری نیم در سلک آدمی صفتانم خری نیم. (رجال کتاب حبیب السیر ص 170). در ترجمه مجالس النفائس آمده است: شخصی کاظم الغیظ بود، ازین جهت کاظمی تخلّص مینمود ولیکن بسی کسی هزال و بر جدال. اما سبک روح پر روح، و در کمال فضل و کمال، سلطان صاحبقران او را به رسالت به هندوستان فرستاد و در وقت مراجعت در ملک عراق توقف نمود بعد از آن چون به شیراز رفت از شر آز و حرص طعام هلاک گشت، زیرا که چندان طعام بنوشید که ممتلی گردید و از درد ابتلا مرد و از جمله اشعار اوست: صبح از افق چو رایت بیضا برآورد آهم علم بر اوج ثریا برآورد و هجو شهرانگیز که جهت عامۀ شهر هری گفته نیکوست و این مطلع آنست: شکر خدا که قاضی شهر هری نیم در سلک آدمی صفتانم، خری نیم (ترجمه مجالس النفائس ص 211). و در صفحۀ 37 همین کتاب آمده:... از حضرت پادشاه به خواجۀ جهان به رسالت رفت و محل آمدن در عراق ماند و در شیراز فوت شد. در سپاهیگری شهرت تمام داشت نظمش روان واقع میشد وقصایدش در رنگ قصاید بابا سودائی بود