- کاس
- پیالۀ شراب، کاسه، کنایه از شراب
معنی کاس - جستجوی لغت در جدول جو
- کاس
- پارسی تازی گشته کاسه واژه کاسه ریشه ای پهلوی دارد چنانکه به لاک پشت یا کاسه پشت در پهلوی کاسوک گفته میشود برخی از فرهنگ ها کاسه را بر گرفته از کاس تازی دانسته اند کاسه پارسی است کک کاک تشت. فرانسوی واتدن کی وتی که وات های سر بی چاپ را در خانه های آن می نهند ظرفی که در آن مایع نوشند، کاسه پیاله
- کاس
- خوک نر
- کاس
- کوس، طبل بزرگ
- کاس
- نقارۀ بزرگ، کوس
خوک، خنزیر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوداگر، پیشه ور
دارای کمی، ناقص، کمی، کاهش
خارپشت بزرگ تیرانداز، سیخول
کاسکت، کلاه مخصوص فلزی که در هنگام موتورسواری، کار در معدن یا ساختمان و مانند آن ها برای محافظت از سر به کار می رود
محفظۀ پلاستیکی مستطیل شکل و کوچک دارای دو قرقره که نوار به دور آن ها پیچیده می شود
کسی که مغازه ای دارد و در آن کالایی را خرید و فروش می کند، کنایه از کسی که برای به دست آوردن چیزی می کوشد، کوشنده
شکننده، ویژگی آنچه احتمال شکسته شدن دارد، ظریف، آسیب پذیر
جامه پوش پوشیده
ظرفی باشد که چیزی در آن خورند، قدح، جام
سست و کاهل
کلاهخود، مغفر، ظرفی چوبین سفالین یا چینی گود که در آن چیزی خورند یا نوشند
بدحال
شکننده یکی از انواع پست ماهوت چون شالکی: (نیست جز اطلس و الباغ و میان تو کاسر پادشاهی که بهمسایه گدایی دارد) (نظام قاری) شکننده قاطع، دردی است که صاحبش پندارد که عضو دردناک میشکند. یا عقاب کاسر. عقابی که وقت فرود آمدن پرها را فراهم آورد
بی رواگ بی خریدار ناروا نارایج بی رونق مقابل روا رواج: (بازار حکمت کاسد و مزاج اهل شریعت فاسد) (جامع الحکمتین) یا کالای (متاع) کاسد. متاعی که از آن استقبال نکنند کالای ناروان
خارپشت کلان تیر انداز را گویند
کاهیدن، کاستن، نقصان
کسی که با صنعت یا خرید و فروش روزی تحصیل می کند، پیشه ور و صنعتگر و صانع و اهل حرفه نوار مغناطیسی ضبط صوت
((س))
فرهنگ فارسی معین
پیاله، ظرف، کوس، بیرونی ترین پوشش گل
کاسه داغ تر از آش: کنایه از واسطه ای که از صاحب حق بیشتر جوش می زند
کاسه ای زیر نیم کاسه بودن: کنایه از نیرنگی در کار بودن
کاسه کوزه کسی را به هم زدن: کنایه از شر و فساد و خرابی
کاسه داغ تر از آش: کنایه از واسطه ای که از صاحب حق بیشتر جوش می زند
کاسه ای زیر نیم کاسه بودن: کنایه از نیرنگی در کار بودن
کاسه کوزه کسی را به هم زدن: کنایه از شر و فساد و خرابی
بی رونق، بی رواج
ظرف سفالی یا چینی تو گود که در آن غذا می خورند،
در علم زیست شناسی حقۀ گل، کالیس
کاسۀ سر: در علم زیست شناسی جمجمه، استخوان سر،برای مثال روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند / زنهار کاسۀ سر ما پرشراب کن (حافظ - ۷۹۲)
کاسۀ زانو: در علم زیست شناسی استخوان روی مفصل زانو، آیینۀ زانو، سر زانو، کشکک
کاسۀ گل: در علم زیست شناسی مجموعۀ کاسبرگ ها، کالیس
در علم زیست شناسی حقۀ گل، کالیس
کاسۀ سر: در علم زیست شناسی جمجمه، استخوان سر،
کاسۀ زانو: در علم زیست شناسی استخوان روی مفصل زانو، آیینۀ زانو، سر زانو، کشکک
کاسۀ گل: در علم زیست شناسی مجموعۀ کاسبرگ ها، کالیس
فرتورگر
خواب سبک چرت
کسی که عکس برمی دارد، آنکه پیشه اش عکاسی است