جدول جو
جدول جو

معنی کارپیرا - جستجوی لغت در جدول جو

کارپیرا
آنکه کاری را راه می اندازد، کارپیراینده
تصویری از کارپیرا
تصویر کارپیرا
فرهنگ فارسی عمید
کارپیرا(بِ زَ / زُ دِهْ)
آنکه کار انجام دهد، کارگشا، کارافژول:
آتش بسته گشاید همه کار
کارپیرای تو زر بایستی،
خاقانی،
زن کارپیرای روشن ضمیر
بدان خواسته گشت خواهش پذیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا
کارپیرا
کارگشا، آنکه کار انجام دهد
تصویری از کارپیرا
تصویر کارپیرا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارپذیر
تصویر کارپذیر
کارپذیرنده، آنکه شغل و عمل قبول می کند، اثرپذیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاردیا
تصویر کاردیا
منفذی در ناحیۀ بالایی معده که به مری متصل می شود، فم المعده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارپیچ
تصویر کارپیچ
پارچه ای که دور چیزی می پیچند، لفافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارکیا
تصویر کارکیا
پادشاه، فرمانروا، سرور
فرهنگ فارسی عمید
پادشاه را گویند، (جهانگیری)، در گیلان حاکم و بزرگ را مینامیده اند و کیا نیز همین معنی را دارد و طایفه ای از حکام کیانیه سیادت داشته اند، (انجمن آرا)، مقلوب الاضافت است یعنی کیای کار بمعنی خداوند کارها که کارها بدو متعلق باشند و آن عبارت است از پادشاه و در برهان بکاف دوم فارسی بمعنی وزیر نوشته و بعضی اهل لغت بمعنی کارفرما و کاردار نیز نوشته اند، (غیاث) (آنندراج) :
ای معدن نور و صفاای شمس تبریزی بیا
کاین روح بی کار کیا بی تابش تو خامداست،
مولوی (ازآنندراج)،
، یک عنصر از عناصر اربعه
لغت نامه دهخدا
(یُ)
حاکم نشین ’نورد’ بخش ’کامبری’. دارای 1081 تن سکنه. صنعت اهالی بافندگی است
لغت نامه دهخدا
غار و سرداب و زیرزمینی و گنبد، نوعی از پارچۀ درشت و ستبر، سنگ محکم و ستون سنگی و استواری که در ساختن عمارت بکار میبرند،
- کارگیر بنا، سنگی که بدان چیزی بنا میکنند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کارکیا، به معنی پادشاه و وزیر و کارفرما و کاردان باشد و هر یک از عناصر اربعه را نیز گفته اند، (برهان)، و رجوع به کارکیا شود
لغت نامه دهخدا
سلطان محمد پسر کارکیا ناصرکیا پادشاه گیلان (از سال 851 هجری قمری تا 883 هجری قمری پادشاهی کرده) و کتاب کنز اللغات را محمد بن عبدالخالق بنام او کرده است، (ازفهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 251)
سلطان احمد، از حکام لاهیجان: درآن منزل کارکیا سلطان احمد که سابقاً بپایۀ سریر اعلی آمده بود مشمول انواع انعام و اکرام، اجازت یافته روی بلاهجان نهاد، (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 568)
ناصر کیا پادشاه گیلان، (از فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 251)، و رجوع به کارکیا (سلطان محمد) شود
سلطان حسین حاکم گیلان، (از حبیب السیر ج 3 ص 345)
میرزاعلی حاکم گیلان، (از سعدی تا جامی ص 461)
لغت نامه دهخدا
چهارمین مملکت از ممالک تابعۀ پارت که بواسطۀ ولات اداره میشده اند، بروایت گوت شمید درست معلوم نیست کجا بوده، باید نهاوند باشد، (از ایران باستان چ 2 ص 2651)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
اوژن. نقاش و متخصص چ سنگی فرانسوی متولد در ’گورنای’. تصاویر پرمعنی و قوی الدلالۀ او روی پرده های نقاشی دودی رنگ نقش شده است. (1849- 1906 میلادی)
لغت نامه دهخدا
نام شهری در بیزانس که بحریۀ ایران در زمان داریوش بزرگ بقول هرودت بجز آن سایر شهرها را گرفته و خراب کرد، (ایران باستان، چ 1 ص 656)
لغت نامه دهخدا
(رِ خَ)
امر خیر. کار نیک:
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست.
حافظ.
، به اصطلاح فارسی دانان هند نکاح دختر را گویند. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
جامه و پارچه را گویند که کشیده گران و گلابتون دوزان لفافۀ کار خود سازند بجهت محافظت آن، (برهان)، لفافه که زردوزان برای قماش سازند، (انجمن آرای ناصری)، بقچه، دسته و بسته، تنگ، پشتاره، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی عصار است، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی سرطان است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به کاکیره شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
کمون بلژیک (هنو) ، دارای 8200 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
کاری، کاریه، سرزمینی است در جنوب غربی آسیای صغیر در کرانۀ دریای اژه که جزء قلمرو هخامنشیان بوده و جنگجویان آن جزء سپاهیان ایران بشمار میرفتند، (فرهنگ ایران باستان، بخش نخست نگارش استاد پورداود، حاشیۀ ص 327)، یکی از شهربانی های (ساتراپهای) ده گانه آسیای صغیر که از طرف مغرب و جنوب محدود بدریا بوده، اهالی آنجا ابتدا در جزایر بحر اژه سکنی داشته وبواسطۀ نزاع با یونانیها به آسیای صغیر مهاجرت کردند، رود شاندر حد این ایالت ولیدی را تشکیل داده و نواحی آن را مشروب میکرده است، اهالی این ایالت علاقۀمفرطی به تجارت و صنعت و علم داشته اند، برخی از نویسندگان نوشته اند که یکی از مردان کاریا به امر اردشیر دوم برادرش کوروش کوچک را که بامید به دست آوردن تاج و تخت بجنگ اردشیر دوم برخاسته بود زخم زد و اردشیر در پاداش یک خروس زرّین باو بخشید تا هنگامی که بجنگ میرود در پیشاپیش لشکریان بر سر نیزۀ خود برافرازد، ازینرو ایرانیان جنگجویان کاریا را که بر سر خودهای خویش نشان تاج خروس (یا پر خروس) داشتند خروسان مینامیدند، (از فرهنگ ایران باستان ایضاً ص 327)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
جزیره ای کوچک واقع در ساحل شمال شرقی ’ساردنی’. این جزیره بسبب اقامت ’گاریبالدی’ در آن معروف و نامدار شده است
لغت نامه دهخدا
(پِ)
دخترک رومی که حصار شهر روم را بخاطر بدست آوردن بازوبندهای طلای جنگجویان به ’سابین ها’ سپرد و بر اثر این خیانت بدست همانها کشته شد. گروهی هم عقیده دارند سپردن حصار روم به ’سابین ها’ بعلت عشق وی نسبت به رئیس جنگجویان بوده است. فلسفی در فرهنگ اعلام تمدن قدیم آرد: دختری از اهالی روم بود که قلعۀ آن شهر را به ’تاسیوس’ پادشاه سابین تسلیم کرد و بدست آنان نیز بهلاکت رسید. (تمدن قدیم تألیف فوستل دو کولانژ ترجمه نصرالله فلسفی ص 469). دختر مشهوری در تاریخ روم، پدرش ’تارپیوس’ در زمان ’رملوس’ سمت والیگری روم را داشت. سبب اشتهارش آنست که سابین ها هنگام محاصرۀ روم وی را اغفال کرده وعده دادند که اگر دروازه را بگشاید آنچه در بازوهای چپ خود دارند (بازوبندهای طلا) به وی خواهند داد. دخترک نادان چون دروازه را باز کرد سابین ها سپرهای سنگین خود را هم که بر بازوهای چپ داشتند با بازوبندهای طلا بر روی وی ریختند چنانکه در زیر آن بار سنگین جان بداد، پس جنازه وی را در گوشه ای از کوه ’کاپیتولین’ بخاک سپردند و آن تخته سنگ را که گورش در زیر آن قرار داشت ’تارپیه’ خواندند. بعد از آن برحسب عادت خائنان وطن را از بالای آن سنگ پرت می کردند تا کشته شوند. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به تارپین شود
لغت نامه دهخدا
(کُ تُ)
دهی از دهستان میان آب است که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
در تداول زنان، کار: مرده شور کارگیریت را ببرد، مرده شورت ببرد با این کارگیریت، کسی که مرتکب میشود و مباشرت مینماید و متقبل میشود هر کار مهمی را، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام طایفه ای که سربازان آنان در جنگ خشیارشا با یونان در زمرۀ سپاهیان ایران شرکت داشتند. (از ایران باستان ج 1 ص 739)
لغت نامه دهخدا
ژان باتیست کاپرارا، کاردینال ایتالیائی متولد در ’بولونی’، وی از جانب ’پی هفتم’ در فرانسه سفارت داشت و قرار داد 1801 میلادی را منعقد کرد و ناپلئون اول پادشاه ایتالیا را تقدیس نمود، (1733- 1810 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(خِرْ)
سادن و خادم آتشکده
لغت نامه دهخدا
تصویری از کارپیچ
تصویر کارپیچ
لفاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کا کیرا
تصویر کا کیرا
سرطان
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که گلابتون دوزان لفافه کار خود سازند به جهت محافظت از آن، دسته و بسته، تنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاریر
تصویر کاریر
((یِ))
سازمانی که کارش برقراری ارتباط تلفنی از راه دور است، سابقه شغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارکیا
تصویر کارکیا
پادشاه، وزیر، کاردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاریار
تصویر کاریار
معاون
فرهنگ واژه فارسی سره
در زمان قدیم، سه سال پیش از زمان حال
فرهنگ گویش مازندرانی