جدول جو
جدول جو

معنی کارپذیر

کارپذیر
کارپذیرنده، آنکه شغل و عمل قبول می کند، اثرپذیر
تصویری از کارپذیر
تصویر کارپذیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کارپذیر

کار پذیر

کار پذیر
آنکه کار قبول کند، منفعل اثر پذیر مقابل فاعل: (بر این جای از این کتاب سخن اندر کار کن و کار پذیر واجب آمد گفتن از بهر آنکه ترکیب بر مرکب از مرکب پدید آید و مرکب فاعل است و مرکب منفعل) (زاد المسافرین 127)
کار پذیر
فرهنگ لغت هوشیار

خاطرپذیر

خاطرپذیر
دلپذیر، دل پسند، دلخواه، پسندیده، مرغوب، آنچه انسان بپسندد و به آن دل ببندد
خاطرپذیر
فرهنگ فارسی عمید

عذرپذیر

عذرپذیر
عذرپذیرنده، آنکه پوزش می پذیرد و عذر و بهانه را قبول می کند
عذرپذیر
فرهنگ فارسی عمید

کار گیر

کار گیر
کسی که بکاری می پردازد آنکه مباشر کاری شود، سنگ محکم یا ستون سنگی استواری که در ساختن عمارت بکار برند. یا کار گیر بنا. سنگی محکم که بدان ساختمانی بنا کنند، نوعی پارچه درشت و ستبر، سرداب زیر زمین، غار کهف، گنبد
فرهنگ لغت هوشیار

کارگذار

کارگذار
آنکه کار باسانی و جلدی کند واز عهده آن بخوبی برآید، آنکه حاجات مردم را قضا کند
فرهنگ لغت هوشیار