جدول جو
جدول جو

معنی کارتر - جستجوی لغت در جدول جو

کارتر
محفظه ای در اتومبیل که میل لنگ و شاتون ها را دربرمی گیرد، جعبۀ میل لنگ
تصویری از کارتر
تصویر کارتر
فرهنگ فارسی عمید
کارتر
محفظه ای که زنجیر دوچرخه یا بعضی از آلات اتومبیل را می پوشاند
تصویری از کارتر
تصویر کارتر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارور
تصویر کارور
اپراتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
عمله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارتار
تصویر کارتار
دولتمرد، عامل، دولتمرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
مقابل کارفرما، کار کننده، کسی که در کارخانه یا کارگاه کار می کند و مزد می گیرد،
دارای تاثیر، مؤثر مثلاً دارو بر او کارگر نشد
کارگر آمدن: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن، کارگر شدن، برای مثال ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا / ولی چه سود یکی کارگر نمی آید (حافظ - ۴۸۲)
کارگر شدن (گشتن): کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
جعبۀ مقوایی که برای بسته بندی اجناس مختلف به کار می رود، جلد مقوایی، پوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاربر
تصویر کاربر
آنکه وسیله یا دستگاهی را به کار می برد، ویژگی آنچه وقت و انرژی زیاد مصرف می کند، دارای توانایی برای انجام کار در کمترین زمان ممکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
تننده، در علم زیست شناسی عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تنندو، کراتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
عنکبوت را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
شرکت بزرگی که از چند شرکت کوچکتر برای تثبیت بهای کالائی تشکیل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربر
تصویر کاربر
آنکه زود امور را فیصل کند و کاری را بانجام رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستر
تصویر کاستر
سگ آبی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که رنج می برد و زخمت میکشد، کسی که کاری انجام دهد، فعله، عمله، آنکه کاری انجام دهد، کار کننده عامل
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی قریب در فرهنگ زمین شناسی واژه برابر را دهانه آتشفشان آورده - که دهانه آتشفشان همانندی دارد با دوستگانی (گونه ای جام) دوستگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورتر
تصویر کورتر
مسکوک ایالات متحده آمریکا معادل 25 سنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
((تَ))
عنکبوت، جولاهه، نساج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
((تَ))
عنکبوت، تار عنکبوت، کارتند، کارتنک، کارتینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
((تُ))
جلد مقوایی برای نگه داری برگه ها، پوشه، جعبه مقوایی
فرهنگ فارسی معین
((تِ))
اتحادیه ای مرکب از چند شرکت یا مؤسسه اقتصادی برای در دست گرفتن بازار و نرخ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاریر
تصویر کاریر
((یِ))
سازمانی که کارش برقراری ارتباط تلفنی از راه دور است، سابقه شغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
((گَ))
شاغل، کارکننده، مؤثر
فرهنگ فارسی معین
ائتلاف صاحبان چند کارخانه یا مؤسسه برای ثابت نگه داشتن بهای اجناس و محصولات خود، اتحادیه چند شرکت بزرگ اقتصادی برای کنترل قیمت ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
Worker
دیکشنری فارسی به انگلیسی