جدول جو
جدول جو

معنی کابینت - جستجوی لغت در جدول جو

کابینت
گنجه
تصویری از کابینت
تصویر کابینت
فرهنگ واژه فارسی سره
کابینت
((نِ))
قفسه دردار، گنجه ای که دارای طبقه و در است به ویژه قفسه آشپز خانه
تصویری از کابینت
تصویر کابینت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کابینه
تصویر کابینه
دولت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کابینه
تصویر کابینه
هیئت دولت، هیئت وزیران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابینه
تصویر کابینه
هیئت وزیران، مجموع وزیران، دولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربینت
تصویر کربینت
بنگرید به کاربینت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابینه
تصویر کابینه
((نِ))
دفتر، اتاق کار، مجموع وزیران یک دولت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابین
تصویر کابین
مهر، صداق زنان می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابین
تصویر کابین
مهر، صداق، مهریه عروس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابین
تصویر کابین
اتاقکی که از مصالح سبک ساخته شده باشد، هر یک از اتاق های داخلی کشتی، جایگاه مخصوص خلبان در هواپیما و مانند آن (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابین
تصویر کابین
مهر، مهریه
هر یک از اتاق های کشتی
اتاقکی در جلو هواپیما برای هدایت هواپیما به وسیلۀ خلبان و کمک خلبان
اتاقکی که به عنوان رختکن از آن استفاده می شود
اتاقک تلفن عمومی در مخابرات یا معابر
کابین کردن: به عقد ازدواج درآوردن، نکاح کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژبینی
تصویر کژبینی
آستیگماتیسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کابیله
تصویر کابیله
هاون سنگی یا فلزی، هاون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباینت
تصویر مباینت
جدایی، تضاد، دشمنی، خصومت، تفاوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاربین
تصویر کاربین
کاربیننده، کارشناس، کاردان، ماهر، برای مثال شکر ایزد را که ما را خسرویی ست / کارساز و کاربین و کاردان (فرخی - ۲۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کازینو
تصویر کازینو
قمار خانه، جای گردش، تفریح و قمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابیدن
تصویر کابیدن
کاویدن، جستجو کردن، تفحص کردن، کندن، حفر کردن، بحث و ستیزه کردن، بگو مگو کردن، ور رفتن، دست زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابیشه
تصویر کابیشه
گلرنگ، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل و گل های نارنجی که گاه به جای زعفران به کار می رود، کاجیره، کاژیره، احریض، بهرم، عصفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لابیرنت
تصویر لابیرنت
هر چیز دارای حفره های پیچ در پیچ مثلاً لابیرنت گوش داخلی، مکانی دارای راه های پیچ در پیچ که به هم مرتبط هستند، هزارتو، ماز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامیونت
تصویر کامیونت
خودرو باری کوچک تر از کامیون و بزرگ تر از وانت، کامیون کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابینا
تصویر نابینا
کسی که چشمش نمی بیند، کور، ویژگی چشمی که توانایی دیدن ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غابیات
تصویر غابیات
تیره بسد های هزار چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاذیات
تصویر کاذیات
تیره کندی ها کندیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاذبین
تصویر کاذبین
جمع کاذب، دروغگویان دروغینگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کاتب، نویساران جمع کاتب درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپیتن
تصویر کاپیتن
ناخدای کشتی، کاپیتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابیله
تصویر کابیله
هاون: (خایگان (جایگاه) تو چو کابیله شدست رنگ او چون کون پاتیله شدست) (طیان)، هر چیز که در آن غله کوبند (عموما)، هاون سنگی که عطاران در آن دار و کوبند دارکوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابیشه
تصویر کابیشه
گل کاجیره عصفر
فرهنگ لغت هوشیار
کندن کاویدن، خراشیدن، شکافتن، مکابره کردن با کسی (درین صورت با} با {استعمال شود) : (خدایی که کوه سهند آفرید ترا داد بینی چو کوه سراب . {} نیی کوهکن چند کابا نیش نگهدار ادب با بزرگان مکاب،) (کمال خجندی)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به} کابی {} و آن پوست پاره را بجواهر بیاراست و بفال گرفت و درفش کابیان نام نهاد و علامت او بود در همه جنگها) (فارسنامه ابن البلخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابیاء
تصویر کابیاء
لاتینی تازی گشته خوکچه هندی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربین
تصویر کاربین
کارشناس، کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی زفت انگشت ماده قابل اشتعالی که در معادن زغال سنگ مخلوط با قیر های معدنی پیدا میشود. این ماده بر خلاف آنتراسیت و زغال سنگ معمولی فاقد جلا میباشد و منظر کدر و ماتی دارد ولی بر خلاف آنها باشعله پر نور و روشنی میسوزد. دود هم ندارد و آتش با دوامی تولید می کند. ترکیب کار بنیت تقریبا زغال سنگ است و بی شکل میباشد. کار بنیت را در آلمان جهت ساختن نوعی دینامیت بکار میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاینات
تصویر کاینات
موجودات، بودنی ها، کائنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کازینو
تصویر کازینو
قمارخانه، قهوه خانه و جای تفریح و گردش
فرهنگ لغت هوشیار