- کابینت
- گنجه
معنی کابینت - جستجوی لغت در جدول جو
- کابینت ((نِ))
- قفسه دردار، گنجه ای که دارای طبقه و در است به ویژه قفسه آشپز خانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هیئت دولت، هیئت وزیران
هیئت وزیران، مجموع وزیران، دولت
بنگرید به کاربینت
مهر، صداق زنان می باشد
مهر، صداق، مهریه عروس
اتاقکی که از مصالح سبک ساخته شده باشد، هر یک از اتاق های داخلی کشتی، جایگاه مخصوص خلبان در هواپیما و مانند آن (واژه فرهنگستان)
مهر، مهریه
هر یک از اتاق های کشتی
اتاقکی در جلو هواپیما برای هدایت هواپیما به وسیلۀ خلبان و کمک خلبان
اتاقکی که به عنوان رختکن از آن استفاده می شود
اتاقک تلفن عمومی در مخابرات یا معابر
کابین کردن: به عقد ازدواج درآوردن، نکاح کردن
هر یک از اتاق های کشتی
اتاقکی در جلو هواپیما برای هدایت هواپیما به وسیلۀ خلبان و کمک خلبان
اتاقکی که به عنوان رختکن از آن استفاده می شود
اتاقک تلفن عمومی در مخابرات یا معابر
کابین کردن: به عقد ازدواج درآوردن، نکاح کردن
آستیگماتیسم
هاون سنگی یا فلزی، هاون
جدایی، تضاد، دشمنی، خصومت، تفاوت
کاربیننده، کارشناس، کاردان، ماهر، برای مثال شکر ایزد را که ما را خسرویی ست / کارساز و کاربین و کاردان (فرخی - ۲۶۳)
قمار خانه، جای گردش، تفریح و قمار
کاویدن، جستجو کردن، تفحص کردن، کندن، حفر کردن، بحث و ستیزه کردن، بگو مگو کردن، ور رفتن، دست زدن
گلرنگ، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل و گل های نارنجی که گاه به جای زعفران به کار می رود، کاجیره، کاژیره، احریض، بهرم، عصفر
هر چیز دارای حفره های پیچ در پیچ مثلاً لابیرنت گوش داخلی، مکانی دارای راه های پیچ در پیچ که به هم مرتبط هستند، هزارتو، ماز
خودرو باری کوچک تر از کامیون و بزرگ تر از وانت، کامیون کوچک
کسی که چشمش نمی بیند، کور، ویژگی چشمی که توانایی دیدن ندارد
تیره بسد های هزار چشم
تیره کندی ها کندیان
جمع کاذب، دروغگویان دروغینگان
جمع کاتب، نویساران جمع کاتب درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
ناخدای کشتی، کاپیتان
هاون: (خایگان (جایگاه) تو چو کابیله شدست رنگ او چون کون پاتیله شدست) (طیان)، هر چیز که در آن غله کوبند (عموما)، هاون سنگی که عطاران در آن دار و کوبند دارکوب
گل کاجیره عصفر
کندن کاویدن، خراشیدن، شکافتن، مکابره کردن با کسی (درین صورت با} با {استعمال شود) : (خدایی که کوه سهند آفرید ترا داد بینی چو کوه سراب . {} نیی کوهکن چند کابا نیش نگهدار ادب با بزرگان مکاب،) (کمال خجندی)
منسوب به} کابی {} و آن پوست پاره را بجواهر بیاراست و بفال گرفت و درفش کابیان نام نهاد و علامت او بود در همه جنگها) (فارسنامه ابن البلخی)
لاتینی تازی گشته خوکچه هندی از جانوران
کارشناس، کاردان
فرانسوی زفت انگشت ماده قابل اشتعالی که در معادن زغال سنگ مخلوط با قیر های معدنی پیدا میشود. این ماده بر خلاف آنتراسیت و زغال سنگ معمولی فاقد جلا میباشد و منظر کدر و ماتی دارد ولی بر خلاف آنها باشعله پر نور و روشنی میسوزد. دود هم ندارد و آتش با دوامی تولید می کند. ترکیب کار بنیت تقریبا زغال سنگ است و بی شکل میباشد. کار بنیت را در آلمان جهت ساختن نوعی دینامیت بکار میبرند
موجودات، بودنی ها، کائنات
قمارخانه، قهوه خانه و جای تفریح و گردش