- کابولی
- منسوب به کابول ب کابلی} یک سیه رو دیو کابولی زنی گشت بر شهزاده ناگه رهزنی) (مثنوی)
معنی کابولی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از مردم کابل، تهیه شده در کابل، برای مثال ز ترکان بسی در پس پشت اوی / یکی کابلی تیغ در مشت اوی (فردوسی - ۸/۴۵۳) ، کولی
کابلی، از مردم کابل، تهیه شده در کابل، کولی
گاوچران، آنکه گلۀ گاو را به چراگاه ببرد، گاوبان
رسن دام دام شکار
منسوب به کابل، آنچه که وابسته و مربوط به کابل باشد یا در آنجا بدست آید. یا اهلیلج کابلی. هلیله منسوب به کابل هلیله. یا تیغ کابل. تیغ ساخته کابل: (ز ترکان بسی در پس پشت اوی یکی کابلی تیغ در مشت اوی . {یا خنجر کابلی خنجر ساخته کابل: (کنون چنبری گشت پشت یلی تابد همی خنجر کابلی . {یا رقص کابلی. نوعی رقص منسوب به کابل، از مردم کابل اهل کابل
منسوب به کاول. از مردم کاول کابلی، کولی لولی غریب اشمار
دین یار
اضمحلال، هلاکت، اتلاف، انهدام
گیاهی هندی که دافع سوزاکش دانند
روحانی
عیاری مکاری
منسوب به تابوت
برهو ساز، پانیذه گونه ای شیرینی منسوبه به صابون، صابون فروش، سازنده صابون، پاکیزه شسته صابون زده، شیرینیی است که از شکر سفید سازند، نوعی زمرد تیره به رنگ صابون، گیاهی است پایا از تیره میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است. ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است. گلهایش برگ و معطر و معمولا گلی رنگ (گاهی سفید) و شامل 5 کاسبرگ به هم پیوسته و 5 گلبرگ جدا و 10 پرچم است. میوه اش کپسولی است و دانه هایش قرمز رنگند. این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک می روید. قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است. برگ و ساقه صابونی دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف می کند (علت وجه تسمیه)، ریشه و ساقه زیرزمینی این گیاه در تداوی به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون استعمال می شود. و در روماتیسم مزمن نیز سابقا آن را به کار می بردند. ریشه آن دارای یک ساپونین و صمغ و مقداری رزین است غاسول صابونیه عرق الحلاوه
نادرست نویسی سابوری شاپوری گونه ای جامه نوعی جامه
هاون سنگی یا فلزی، هاون
نیستی، عدم، نابودی، در تصوف فنا
ویژگی اجناس مناسب برای هدیه دادن
چیزی که به کف صابون آغشته شده است، صابون ساز، صابون فروش، در علم زیست شناسی ویژگی هر یک از گیاهانی که مانند صابون خاصیت پاک کنندگی دارند
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، صعتر، سعتر
سابری، از مردم سابور، مربوط به سابور، نوعی جامۀ ابریشمی لطیف، زره محکم ریزبافت، نوعی خرمای لطیف
پیشکشی
فرقه ای از مسیحیان که پاپ را پیشوای دین خود دانند فرانسوی پاپگرا پیشوای اسقفان جاثیق، پیرو فرقه ای از مسیحیت که پاپ را پیشوای دین خود دانند. یا مذهب کاتولیک. مذهب فرقه ای از مسیحیان که پاپ را پیشوای خود دانند کاتولیسیسم
فرهنگها بمعنی زاهد و عابد نوشته اند باستناد شاهنامه. فردوسی گوید: (ز هر پیشه در انجمن گرد کرد (جمشید) بدین اندرون سال پنجاه خورد:) (گروهی که کاتوزیان خوانیش برسم پرستندگان دانیش) کاتوزیان جمع} کاتوزی {است و} کاتوز {یا} کاتوزی {بهیچوجه در ریشه های زبانهای ایرانی دیده نمیشود وقطعا در اصل کلمه دیگری بوده است که کاتبان بدین صورت آورده اند. آقای پور داود در نسخه خطی شاهنامه مورخ بسال 885 ه ق. متعلق بکتابخانه شخصی چستربیتی انگلیسی مصراع فردوسی را چنین دیده اند: گروهی که آموزیان خوانیش و بنابراین در ینجا} آموزیان {بجای کاتوزیان بکار رفته و اگر آن اصطلاح خود فردوسی باشد لغه درست بجای} آتوربان {و} آذربان {نمی نشیند بلکه مرادف} هیربدان {است که بعدها بموبدان نیز اطلاق شده. همین مصراع در نسخه خطی شاهنامه متعلق بکتابخانه دهخدا چنین آمده: گروهی که سوریان (آثوریان) خوانیش. با امعان نظر در سه اصطلاح دیگر که فردوسی در ابیات بعد آورده تصور میرود که فردوسی کلمه مورد بحث را بشکل پهلوی آن یعنی} آتوربانان - {استعمال کرده باشد که بمعنی آتوربانان و آذربانانست یعنی نگاهبانان آتش و آتشکده و بعبارت دیگر موبدان. بنابراین مصراع فردوسی را چنین باید خواند: گروهی که آتوریان خوانیش همچنین میتوان کلمه} آتوربان {را که بهمین معنی و مفرد است در مصراع جای داد
راهبی که از فرقه سن فرانسوا باشد کبوشی
هاون: (خایگان (جایگاه) تو چو کابیله شدست رنگ او چون کون پاتیله شدست) (طیان)، هر چیز که در آن غله کوبند (عموما)، هاون سنگی که عطاران در آن دار و کوبند دارکوب
خرمایی که هسته اش سخت نشود و آن از جنس خرمای پست است شیص. یا خاره کابوسک. غوره خرما پاره و خشک شده شیسف
خرمایی که هسته اش سخت نشود و آن از جنس خرمای پست است شیص. یا خاره کابوسک. غوره خرما پاره و خشک شده شیسف
انگشت کوچک پا یا دست خنصر
انگشت کوچک پا یا دست خنصر
خوراکی است و طرز تهیه آن چنین است: گوشت سینه گوسفند را خرد کنند و در کمی روغن سرخ نمایند. سپس آب در آن ریزند و مطابق گوشت لوبیای سفید و دو دانه پیاز (و اگر بخواهند یک دانه سیر) و نمک و فلفل بقدر لازم ریزند و یک دسته جعفری روی آن گذارند و طبخ کنند تا آب دیگ مانند سس غلیظ شود. آنگاه جعفری را خارج کنند و خوراک را در ظرف کشند
از ککلیک اوتی ترکی پورچینک اشترپای